یادی ازروز گاران اولین دیدار با زنده یاد داکترس آناهیتاراتب زاد ؛ روزهای گرم تموز شهرکابل

روزهای گرم تموز شهرکابل زنده یاد غلام ربانی کهنورد شاعر ومبلغ آگاه یکی ازجوانان روشنفکر وروشندل ، محصل تهیدست پوهنخی حقوق به قریه ما در یک حولی نیمه کاره همرابامادر موی سفید وبرادرگارگر صوفی مشربش بطور همسایه مسکن گزین شد ، بیشتر از یکسال سپری نگردیده بود که با تعداد زیادی جوانان قریه ما روابط تنگاتنگی را تامین کرد ، تا اینکه همه را مجذوب شیفته کردار خود ساخت در صحبت های وی کلمات واصطلاحات جدید یافتیم ، جریان دموکراتیک ، اسمی از رهبران وشخصیت های سیاسی مبارزین آزادی خوا که درغل وزنجیرکشاینده شدند وتعدادی به شهادت رسیده است ، همه وهمه بما تازه گی داشت ، ازانتخاب نماینده گان جریان دموکراتیک خلق افغانستان در مبارزات انتخاباتی و پارلمانی ، کشیدن خوستهای برحق مردم را از طریق این تریبیون، بالا بردن ذهن توده های محروم کشور غرض ایجاد سازمانهای اجتماعی گارگران ، دهقانان ، زنان وجوانان کشور که از تمام آزادی های انسانی محروم اند . تعداد محدود از ناولهای انقلابی وطنپرستانه که بطور پنهانی در بازار به فروش میرسد خریده به مطالعه دورانی وتبادل نظرباهم پرداخت . غرض آگاهی از واقعات جهانی شنیدن رادیو ها بخصوص رادیو پیک ایران با موجودیت پرازید، آن عده عزیزانیکه رادیو و امکان شنیدن دارند باتشریح وتحلیل همه جانبه آن پرداخت . داشتن اشتراک فعال درشادی و غم آهالی قریه ، محبت ومساعدت با بینوایان ازوظایف روزمره اساسی بشمار میرفت که خود نمونه بود . بیوگرافی محترمه داکترس اناهیتاراتب زاد مورد علاقمندی همه ما جوانان قرارگرفت ، زن شایسه و مبارزی که پدرش درنهضت مشروطه خواهی ضد استبداد سلطنت مطلقه از شایقین امان الله خان غازی بود ، در زمامداری صدارت محمدهاشم خان دیکتاتور گرفتارو مانند هزاران مبارزآزادی خوا و موکرات دیگر سربه نیست شد . بجاست تا به صفت نماینده زنان کشور به نمایندگی از مردم شهرکابل به دوره دوازده پارلمانی با او دیدار ودر کمپاین انخاباتی اشتراک فعال کرده افتخارنمایم . رفیق کهنوردعزیز قبلآ درپایی اشعارش گریان تخلص داشته که در مجله میرمن وقت به نشر می رسید . درسال 1357که بحیث مدیر آژانس باختر وزارت اطلاعات کلتور وقت اجرا وظیفه میکرد . مانند هزاران هزارهموطنان پیرو جوان زن ومرد آزاده کشور توسط باند اکسا حفیظ الله امین میرغضب شکنچه وبا بیرحمی ظالمانه به شهادت رسید ، یادش گرامی خاطراتش ماندگار . وی تصمیم گرفت تا زمینه ملاقات مارا با داکترصاحب راتب زاد مساعد گرداند ، بعداز ظهرروز ما را دریک حولی غریبانه مقابل تانک تیل دهمزنگ که بیشتر از دوسه اطاق نداشت رهنمای کرد ، در گوشه آن اطاق صرف یک تخت خواب کوچک قرار داشت که در گوشه آن زن جوان قد بلند زیبا با موی های انبوه نشسته بود ، با چهره بشاش و دادن دست ازما استقبال کرد. ما همه بروی اطاق پهلو به پهلوی هم جاه گرفته آرامش اطاق را فراگرفته بود تا اینکه داکترصاحب بامقدمه چند سوالی که قبلآ طرحه شده بود ، باصدا رسا زیباودل انگیز باخبر از همه زندگی ومشکلات روزگاران که ما جوانان به آن دست و پنچه نرم میکردیم زندگی فلاکت بار مردم زحمتکش کشور ظلم واستبداد سلاطین ارتجاع و وعدم آزادی های دموکراتیک زنان مساوی نبودن بامردان ،حقوق بشر نظام فرتوت فیودلی عقب نگهداشه شده کشور عزیز از مسیر پیشرفت تمدن جهانی ، استثمار وبهرکشی انسان از انسان ، ایجاد سازمانهای اجتماعی گارگران ، دهقانان ، زنان وجوانان استفاده از ارزشهای دموکراتیک قانون اساسی کشور در باره اینکه به صفت نمایده مردم درناحیه سوم وچهارم شهرکابل کاندیداست به معرفی گرفت . تلفظ کلمات وجملات پرمفهوم باصدای ملکوتی به دلها چنگ میزد چنان مجذوب شدیم که از گرمای تابستان اطاق تنگ همه بالای پای نشته تعدادی استاده از درو پنجره چنان محشری بر پا کرد و در دل هرکدام محبت و طن و عشق وطپرستی نفوذ کرد همه را مجذوب تصمیم وآرمانهای بزرگ وطنپرستانه خود ساخت تا نشاط جوانی را بنام رنجهای بیکران خلقهای ستمدیده افغانستان همچوه مشعلداران خوشبخبتی انسان زحمتکش صادق و شجاعانه باعزم مطیع همرا باپیشتی بانی توده های محروم زنان کشور در در نبرد حق بر باطل آماده به هر گونه قربانی تا زیر دار ، وطن یا کفن ،در راهی خدمتگذاری به مردم ، دفاع از تمامیت ارضی ،دفاع مستقلانه سردادیم ولی سنگر نه تا اینکه در قرار و تصمیم یکه به مادر وطن ، و به تو رفیق همرا وهمسفر بستیم صادق وراستین باقی ماندیم . روانت شاد خاطرات شیرینت مانده گاراست . باحرمت فراوان حمیدکارگر 10 - 09 - 2017

در زادگاه حنیف اتمر( ننگرهار) چطور ناموس های مردم سرقت می شوند19 - 02 - 2017

گزارش نوای کارگر به استناد گزارشگر فوادناصری ؛ ده ها زن و دختر در ننگرهار به اجبار به نکاح داعشیان در آمده اندجنگجویان داعش از آغاز فعالیت های شان تا اکنون در ولایت ننگرهار ده ها دختر و زن را با خود برده و شماری از آنان را با زور برای خود نکاح کرده اند.دستور داعش از آغاز فعالیت شان این بوده است که هر کسی مکلف است به شمار دخترهای جوان شان بالای خانه ها هم پرچم سیاه رنگ داعش را بالا کندباشنده گان محل میگویند، داعشیان خانه ها را برای شان به جهنم سوزان مبدل کرده و از آغاز فعالیت شان در ننگرهار زنان و دختران زیادی را با خود برده و با زور با آنان نکاح کرده اند.سربریدن غیر نظامیان از سوی داعشیان داستان غم انگیزی دیگریست که همه را هراسان ساخته و به ناامیدی ها در میان مردمان این بخش ها شدت میدهد.داوود، مردی که پدر ۷ فرزند است میگوید، داعشیان او را به اتهام همکاری با دولت زندانی کرده و میخواستند او را سربزنند اما پس از ۱۴ روز لت کوب از قید آنان فرار کرد.داوود حالا برای انتقام گرفتن همقطار نظامیان افغان شده و نبرد با داعش را در ولسوالی کوت ننگرهار آغاز کرده است.وی میگوید، “داعشیان میخواستند من را سر بزنند، اما تا حد توان با دولت برای نابودی آنان همکاری خواهم کرد.”سربریدن غیر نظامیان از سوی داعشیان اما در میدان های کودکانه نیز حرف از توپ فوتبال و کرکت نیست، همه چیز این کودکان پوچک های مرمی شده و فیر مرمی به خوشی های آنان می افزاید، زیرا با جمع کردن پوچک ها میدان های بازی شان گرمترمیشود.آنان میگویند، تنها هدف شان رفتن به مکتب بود اما این آرزوی شانرا داعش با بستن مکاتب به رویا مبدل ساخته است.

سندی که 32 سال قبل خبر از ظهور «داعش» داد 18 - 02 - 2017 صهیونیست‌ها چگونه اتفاقات دنیا را مدیریت می‌کنند؟

ترجمه و انتشار سندی به نام «کیوونیم» توسط یک خاخام یهودی ثابت می کند، سنگ بنای آنچه امروزه «داعش» خوانده می شود، بیش از سه دهه قبل توسط صهیونیست ها در منطقه نهاده شده است.گزارش نوای کارگر به استناد گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بحران ها و تحولات امنیتی و نظامی که در منطقه از سال 2011 میلادی تاکنون شاهد آن هستیم و چند سالی است، برخی از کشورهای منطقه مانند سوریه و عراق را درگیر خود کرده، زاییده اتفاق و تصادف نیست، بلکه نتیجه مستقیم توطئه‌ای آمریکایی – صهیونیستی است که هدف آن ترسیم مجدد خطوط و مرزهای کشورهای منطقه به گونه ای است که تامین کننده اهداف و منافع واشگتن و تل آویو باشد. تاکنون گزارش های متعدد و خبرهای افشاگرانه بی شماری از سوی رسانه های منطقه ای و خبرگزاری های بین المللی منتشر شده که هر یک از آنها به نحوی تاکید کرده اند، آنچه هم اکنون در منطقه جریان دارد، از سال ها پیش برای آن تدارک دیده است. جدیدترین سند از این دست، سندی به نام «وثیقه کیوونیم» است که بار دیگر صحت و درستی گزارش ها و خبرهای سابق منتشر شده درباره تحولات منطقه را مورد تاکید قرار می دهد و پیشینه طرح تقسیم منطقه را به سه دهه قبل ارجاع می دهد. مطلب زیر ترجمه ای از این سند است. سی و دو سال قبل سیزدهم ژوئن 1982 میلادی «اسرائیل شاحاک»، خاخام یهودی اقدام به ترجمه متنی نمود که به سند «کیوونیم» معروف شد، سندی که نشان از نقشه ای صهیونیستی برای تجزیه تمام کشورهای عربی منطقه بدون استثنا داشت. اجرای این نقشه صهیونیستی از کشور عراق با تقسیم آن به سه کشور کوچک سنی، شیعی و کردنشین آغاز می شد و تهیه کنندگان آن بر این باور بودند که برای تقسیم کشورهای عربی منطقه که حدود 19 کشور را شامل می شود، باید بر اختلافات و شکاف های دینی و طایفه ای در آنها تمرکز کرد. این سند تقسیم بندی کنونی کشورهای عربی در منطقه را تقسیم بندی موقت خوانده و اشاعه نفرت و دشمنی و خصومت ورزی بین طوایف ساکن این کشورها را بهترین راهبرد برای تغییر مرزبندی های موجود و ایجاد مرزهای جدید در منطقه عنوان می کند. بر این اساس کارشناسان منطقه تاکید می کنند، آنچه اکنون در عراق و سوریه جریان دارد و آنچه در سودان و مصر به وقوع پیوسته در حقیقت اجرای بندهای این سند است. سندی که 32 سال قبل خبر از ظهور «داعش» داد/ صهیونیست‌ها چگونه اتفاقات دنیا را مدیریت می‌کنند؟ سند کیوونیم یک: نگاه کلی به جهان عرب و جهان اسلام - جهان عرب و جهان اسلام به مثابه برجی کاغذی است که بیگانگان (فرانسوی ها و انگلیسی ها) آن را در دهه بیست قرن گذشته بدون توجه به خواسته ها و چشم داشت های ساکنان این دو جهان آن را بنا کردند. - این دو جهان به 19 کشور تقسیم شده است که هریک از آنها آمیزه ای از اقلیت ها و طوایف و مذاهب مختلف است که با یکدیگر در نزاع و درگیری هستند، به همین دلیل همه کشورهای عربی و اسلامی امروزه در معرض خطر تقسیم و تجزیه براساس تقسیم بندهای نژادی و طایفه ای و مذهبی قرار دارند و این نقشه باید با راهبرد برافروختن آتش جنگ های داخلی در برخی از این کشورها پیاده شود. - اگر به شرایط فوق، وضعیت اقتصادی کشورهای منطقه را نیز بیفزاییم، خواهیم دید، توصیف این کشورها به برجی کاغذی توصیفی دقیق بوده و بر این اساس این کشورها توان دفاع و حمایت از خود در برابر مشکلات و چالش های خطرناکی با آن مواجه هستند، را ندارند. - در این دنیای بزرگ و متفرق، اقلیت های بسیار ثروتمند و مردمان فقیر و مستمندی زندگی می کنند، به گونه ای که میانگین درآمد سالیانه اغلب این اعراب بیش از 300 دلار نیست. - این وضعیت حاکم بر کشورهای پیرامون اسرائیل است، اما در عین حال که این وضعیت برای اسرائیل چالش ها و مشکلات و خطراتی ایجاد می کند، فرصت های بزرگی نیز ایجاد می کند. دو: مصر - در کشور مصر اکثریت اهل سنتی در کنار اقلیت بزرگی از مسیحیان زندگی می کنند که نسبت بالایی از جمعیت - در حدود 80 درصد – را تشکیل می دهند. «انور سادات»، رئیس جمهوری اسبق مصر ماه مه سال 1980 میلادی در سخنانی گفته بود که از این بیم دارد، مبادا این اقلیت مسیحی خواستار تشکیل دولتی مستقل همانند مسیحیان در لبنان برای خود در مصر شوند. - نیمی از انسان های روی زمین در آستانه گرسنگی قرار دارند و 50 درصد این افراد از بیکاری و نداشتن مسکن رنج می برند و اغلب آنها در مناطقی ساکن هستند که پر جمعیت ترین مناطق دنیا شمرده می شود.

جدال اروپا و امریکا

دونالد ترامپ، رئیس جمهور امریکا، طی فرمانی در هفته گذشته ورود اتباع هفت کشور مسلمان را به امریکا برای یک دوره زمانی ممنوع کرد. ترامپ همچنین اعلام کرد که در سیاست مهاجرپذیری امریکا تجدید نظر خواهد کرد و ورود پناهندگان به آن کشور را فعلا متوقف می کند. این سیاست‌ها با انتقاد شدید محافل حاکمه و رسانه‌های اروپایی روبرو شده که آن را نشانه "نژادپرستی" ترامپ و عدم احترام وی به "ارزش‌های اروپایی و غربی" و "حقوق بشر"‌ می‌دانند. اما در واقع ماجرا چیزی دیگراست.یکی از ابعاد مسئله آنست که با این اقدام ترامپ، اروپایی‌ها در برابر دورویی خود قرار گرفته‌اند. همه‌ می‌دانند و شاهدند که تا همین چند ماه پیش و قبل از روی کار آمدن ترامپ تمام رسانه‌های اروپایی شبانه روز علیه مسلمانان تبلیغ‌ می‌کردند، آنها را تروریست معرفی‌ می‌کردند، مهاجران و پناهندگان را عامل ناامنی و بحران اقتصادی اعلام‌ می‌کردند. روز و شبی نبود که رسانه‌ها و تلویزیون‌ها و مطبوعات اروپا علیه مسلمانان و مهاجران ننویسند و برنامه پخش نکنند و جلسه و میزگرد تشکیل ندهند و تبلیغ نکنند. بخشی از قدرت گیری احزابی که به آنها لقب راست افرطی داده اند ناشی از حجم افسارگسیخته همین تبلیغات ضد مسلمانان و مهاجران در اروپای سال ها و ماه های اخیر است. می توان گفت فشارها به حد تحمل ناپذیری رسیده بود که در بسیاری موارد‌ می‌توانست با شورش‌ توام شود، چنانکه در سال‌های اخیر این شورش‌ها به طور مداوم در برخی کشورهای اروپایی روی داد. این در حالیست که حجم تبلیغات ضد مسلمانان و مهاجران در امریکا در مجموع کمتر از اروپا بود. اکنون چگونه شد که ترامپ که همان سخنان رسانه‌های اروپایی را با شدت کمتری‌ می‌گوید ناگهان فاشیست شد و رهبران اروپایی همگی طرفدار مسلمانان و حقوق بشرشدند؟ اکنون مسئله اینست که اگر اروپایی‌ها درباره ادعاهای خود در حقوق بشر صداقت دارند باید به تبلیغات ضد مسلمان خاتمه دهند و پناهندگانی را که امریکا نپذیرفته به کشور خود راه دهند! یکی از ابعاد وحشت اروپا در همینجاست که ترامپ با عدم پذیرش پناهندگان و مهاجران آنها را به سمت اروپا سوق دهد و اروپایی‌ها در بن بست تبلیغات وحشتناک ضد مسلمان و ضد مهاجر سال‌های اخیر خود، از یکسو، و ریاکاری حامی ناگهانی حقوق بشر شدن، از سوی دیگر، قرار گیرند. البته هدف ترامپ از فرمان‌های اخیر خود درباره مهاجرت و پناهندگان را‌ نمی‌توان در این چارچوب محدود کرد. بنظر‌ می‌رسد او بیشتر بدنبال خرید زمان و یافتن فرصتی برای پاکسازی سازمان سیا و نهادهای امنیتی و اطلاعاتی امریکاست و احتمالا نگران است که آنها تدارک یک عملیات تروریستی بزرگ را ببینند و آن را به گردن مسلمانان بیاندازند تا به اعتبار او و سیاست‌هایش لطمه وارد کنند، یا آنها را عملا ناممکن کنند. همان کاری که اوباما در آخرین روزهای ریاست جمهوری خود انجام داد و تا آنجا که‌ می‌توانست کوشید به هر ماجراجویی دست بزند تا جلوی امکان تنش زدایی با روسیه را بگیرد یا همان کاری که الان ناتو در اروپا و در مرزهای روسیه و اوکراین انجام‌ می‌دهد و بدنبال ایجاد یک درگیری نظامی قبل از ملاقات پوتین و ترامپ است. ترامپ هم اکنون با این فرمان و تبلیغات و جنجالی که در حول و حوش آن به راه افتاد بازی را برده است و حتی اگر چنین عملیات تروریستی هم در امریکا اتفاق افتد تایید کننده سیاست‌ها و نگرانی‌های او خواهد بود. راه توده 02 - 02 - 2017

خانه هایِ ناامن و سفرها بی نان

سال ها است که امنیت از خانه ها رخت بربسته و سفره ها از نان تهی اما هراس مرگ و کشتار در هر گوشه این سرزمین در انتظار جان مردمی است که امید و صبرشان قربانی دولتمردانی شده که در امنیت ارگ، چشم ها را بر فقر و گرسنگی کودکان و زنان بسته اندنوای کارگر به گزارش شبکه اطلاع رسانی افغانستان ، وضعیت موجود افغانستان اگر کشور را در بدترین رده بندی از ناامنی گرفته تا فقر قرار داده اما بهترین فرصت را برای حکومت داران فراهم کرده است، جنگ، فساد و فقر برای بلندپایگان دولتی منفت و برای مردم مصیبتی همیشگی.افغانستان یکی از فقیرترین کشورهای جهان و ناامن ترین مکان برای زندگی است که نیمی از جمعیت کشور زیر خط فقر با درآمد ناچیز به سختی روزگار می گذرانند، حال! جنگ و سقوط ولایت ها نیز موجب از دست دادن همان سرپناه و منبع درامد آنان شده که در سال جاری بیش از یک میلیون بی جاشده در سرما و عمدتا تهی از سرپناه و آذوغه به سر می برند.بخش اعظم خاک افغانستان در تهدید طالبان و مخالفان مسلح است و بسیاری از ولایت ها مانند ننگرهار، سرپل و قندوز در آستانه سقوط اما آنچه در سال جاری بیش از همه هراس از جنگی بزرگ تر را رقم زد، حضور و نفوذ داعش در ننگرهار و تلاش برای جابه جایی نیروهای رانده شده از سوریه و عراق به شمال افغانستان بود.اگر در گذشته جغرافیای جنگ در جنوب و غرب کشور متمرکز و دیگر بخش ها هراز گاهی دستخوش ناامنی ها می شد اما طی دو سال گذشته از شرق تا غرب و از جنوب تا شمال در جنگ، ناامنی و کشتار فرو رفت.در این میان، فقر گسترده در بی کاری که دیگر مهمان هر خانه ای شده با فساد اداری که چنان در دولت و تمامی بخش های مرتبط با آن ریشه دوانده است که زندگی را برای مردم روز به روز طاقت فرساتر کرد.دو میلیارد دالر رشوه طی 12 ماه گذشته در حالی که نیمی از مردم زیر خط فقر زندگی می کنند خبر از تهدیدی خطرناک تر از چالش امنیت دارد زیرا مشکلات امنیتی هم به چشم می آید و هم واکنش حکومت و جهان را در پی دارد اما فساد اداری به طور خاموش تمامی زندگی مردم را دربرگرفته و پابرگلوی آنان گذاشته است.اداراتی که تنها با واسطه و رشوه در پی انجام کار هستند و مردمی که حتی نان برای سفره و کاری برای درآمد ندارند، مجبور هستند تمامی هستی خود را در راه رشوه از دست دهند و در این میان این حکومت است که هرج مرج امنیت و فساد را فرصتی غنیمیت شمرده و دست به معامله و زدوبندهای می زند که کشور را روز به روز فقیرتر و جنگ زده تر می کند.فساد و قاچاق مواد مخدر بزرگترین دلیل های جنگ مدام افغانستان است زیرا حکومت دارانی که سکان قدرت کشور را در درست دارند، معامله گران فساد و انحصارطلبان قومیت هستند که سال هاست در گذشته مجاهد و طالب بودند و اکنون با همان نگرش با ظاهری وطن دوست، باردیگر مصیب های جنگ و ویرانی را بر مردم آوار کردند، آن زمان که امنیت را ربوده، طالبان را برادر خطاب، کاخ ها را برای جانیان گذشته محیا و فقر را مهمان خانه ها می کنند.دستگاه قضایی کشور یکی از فاسدترین بخش های دولت و نهاد پولیس در جایگاه دوم قرار دارد در حالی که امنیت وابسته به این دو نهاد و فساد توسط آنها باید از میان برداشته شود اما دخالت های سیاسی و نفوذ راس حکومت در تمامی بخش ها باعث شده است که اختیار از دادگاه ها گرفته و پولیس غرق در فساد شود.امنیت زمانی برای کشور به ارمغان خواهد آمد که حکومت تهی از مقام های برحال فاسد و معامله گر شود و راه برای مقام های مدافع منافع ملی نه قومیتی و جناحی باز شده تا کشور از رکود اقتصادی برخواسته و فقر کاهش یابد.سال ها است که امنیت از خانه ها رخت بسته و سفرها از نان تهی اما خون و هراس مرگ در هر گوشه خانه در انتظار است اما در آن سوی کشور، ارگی قرار دارد که رهبران آن نه دغدغه کشتار مردم را دارد و نه گرسنگی کودکان و زنان در خواب ابدی را.

وقتی کشور اشغالی بود، هیچ حاکمی استقلال سخن گفتن ندارد.

آیا غنی اجازه ندارد نام ملا حکیم مجاهد را بگیرد! ؟                          اگرغنی مزدور استعمار نوین نیست ، چرانامی از بی حرمتی ملاحکیم مجاهد به زبان نیاورد و مجبور شد برای خاموش ساختن خشم توده ها اظهارت ملا حکیم مجاهد را تقبح کند. مجاهد به جرات کی واز کجاه  ؟  از شکمبه خود نمی تواند چنین اظهاراتی را بیان کند. اگر زور کاکا در تاک ها نبود ؟   صاحب هردو یکی است.  غنی بدون نام گرفتن آن سخنان او را از ترس مردم تقبح کرد.(ارگ: اجازه نمی‌دهیم قاتلان افغان‌ها فرشته گان صلح خطاب شوند )“طالبان فرشته گان صلح استند” سخنانی که از سوی یکی از مشاوران شورای عالی صلح مطرح شده‌ و واکنش تند ریاست جمهوری افغانستان را به همراه گردیده‌است.)حرفهای همیشگی سخنگویان بی سخن شگف ؛ ( ریاست جمهوری افغانستان هشدار می‌‍‌دهد که این موضوع را به گونه جدی دنبال کرده و در چوکات قانون در این زمینه اقدام خواهد کرد.) چه وقت در کجاه ؟ مانند هزاران قضیه دیگر . به گفته رادیو آزادی ، ارگ روز شنبه با نشر اعلامیۀ گفته‌است که به هیچ فرد اجازه نمی‎دهد تا با استفاده از آزادی بیان، قاتلان مردم افغانستان و ویران‎گران اماکن مقدس را فرشته گان صلح خطاب کند. ؛ آقایان زمانه تغییر کرده لطفا واقعیت ها را بپذیرید و تسلیم شوید. حالا  فرشته گان مرگ در همین ساعات آینده به سراغ شما  خواهد آمد ، بهتر است کلمه شهادت بر زبان تان جاری باشد زیرا صدای طالبان ( ملاه حکیم مجاهد ) از طرق بلند گوی شما پخش می شود .                                                                       باحرمت فراوان 16-01-2017

شلیک به گرباچف‎

برگردان بفارسی -دکترصفوی” من تآمل دید بربادی وبدبختی وطنم رانداشتم که نزد چشمانم ازبین برده میشد وبه فروش میرسید “.خاطره تاریخ هرگز هیچ چیزی را فراموش نمیکند… .هفتم نوامبر سال1990 را کمتر کسی بیاد میاورد که دراتحادشوروی آنزمان خصوصا درمیدان سرخ چه اتفاقی افتیده بود..هفتم نوامبر مصادف است هرساله به تجلیل ازانقلاب اکتوبر.. شخصی به اسم (الکساندر شمانوف ) تصمیم میگیرد بااستفاده ازیک سلاح شکاری پلان سو قصد ترور گرباچف را دررسم گزشت عملی کند , به گفته خودش کاش چنین سناریوی اتفاق می افتید ، ولی بدبختانه لحظه فیر تیر به هدف نمیخورد مامورین امنیتی وی را گرفتار وبعدن زیر نام شخص روانی به مدت 20سال روانه زندان میکنند گرچه وی تمام این مدت را درزندان سپری نکرد ، بعدازگزشت چندین سال ازآن ماجرآ وی میگوید : ” من هرگزهیچ اشتباهی رامرتکب نشده بودم وازعملکرد خویش نیزهمین اکنون پشیمان نیستم “. وافزود اگر امروز میخاییل گرباچف را ببینم حتما بااو ملاقات میکنم وی را تیرباران نخواهم نمود ؛ولی ازوی میخواهم به شکل داوطلبانه اگر وجدانی دارند به محاکم عدلی وقضای جهت محاکمه خودرابسپارند. خبرنگار ازوی پرسان میکند چرا شما به این کار دست زدید ؟ جواب : ” من تآمل دید بربادی وطنم رانداشتم که نزد چشمانم ازبین برده میشود وفروخته میشود”. بااینکه همه چیزر….ا حتی سلامتی فزیکی وروانی ازدست داده است , بازهم شخص باغروری معلوم میشود. منبع – آرشیف

اوباما بدترین عملکرد را در خاورمیانه داشته است 11:39 08.01.2017

عباس الکاظم» محقق ارشد روابط بین الملل و کارشناس سیاسی خاورمیانه در توییتی کوتاه نوشت: آمریکا در سالهای اخیر ( دوران باراک اوباما رئیس جمهور کنونی) بدترین عملکرد را در خاورمیانه داشته است. به گزارش اسپوتنیک به نقل از ایرنا، کارشناس مطرح سیاسی و رئیس موسسه مطالعات شیعه شناسی مستقر در واشنگتن، در صفحه شخصی خود در شبکه اجتماعی توئیتر با بازنشر مطلبی از روزنامه آمریکایی واشنگتن پست، نوشت: بدترین دیپلماسی آمریکا در منطقه خاورمیانه در سال های گذشته (دوران دولت اوباما) صورت پذیرفت. بر اساس این گزارش، در بخشی از مطلب چاپ شده در واشنگتن پست آمده است: یکی از مشکلاتی که دولت ترامپ در خاورمیانه از اوباما به ارث می‌برد، مشارکت آمریکا در مداخله خون‌بار و بی‌ نتیجه عربستان سعودی در یمن است. عربستان تحت فشار جانشین ۳۱ ساله و تمامیت خواه ولیعهد، در سال ۲۰۱۵ وارد جنگ داخلی یمن شده و از آن زمان تاکنون کشنده ترین حملاتی را در خاورمیانه درگیر در جنگ مرتکب شده است و در این راه از حمایت قابل توجه آمریکا برخوردار بوده است. اظهارات این کارشناس مطرح دانشگاه جانز هاپکینز آمریکا در حالی است که 'ویکی لیکس' در تازه ترین افشاگری خود درباره اقدام های آمریکا اعلام کرد، وزارت خارجه این کشور بین سال های 2009 و 2015، در دوره تصدی 'هیلاری کلینتون' و دو سال نخست تصدی این وزارتخانه از سوی 'جان کری'، تسلیحاتی به ارزش 147 میلیون دلار در اختیار دولت مستعفی یمن قرار داد. آنچه ویکی لیکس تحت عنوان فایل یمن افشا کرد٬ شامل 500 سند سفارت آمریکا در صنعا، پایتخت یمن، درباره کمک نظامی چند میلیون دلاری آمریکا به دولت مستعفی یمن است. طبق آنچه در این اسناد آمده است، هدف از این کمک ها تبدیل 'یمن به کشوری باثبات و جلوگیری از فعالیت افراطی ها در این کشور به منظور محدود کردن تاثیرات تروریسم، قاچاق و راهزنی بر منطقه' است. بر اساس افشاگری ویکی لیکس، 99 میلیون دلار از این 147 میلیون دلار کمک نظامی آمریکا برای حمایت از اقدام های مبارزه با تروریسم، 41 میلیون دلار برای پشتیبانی عملیاتی و ظرفیت سازی نیروی دریایی یمن و 7 میلیون دلار نیز برای پشتیبانی نیروی اقدام مستقیم علیه تروریسم اختصاص داده شده بود. این بسته کمک نظامی شامل تعدادی هواپیما، قایق های گشت، تسلیحات، پشتیبانی ، گروه های آموزشی و دو آزمایشگاه انگلیسی زبان بود. در اسناد منتشر شده از سوی ویکی لیکس، بارها به خطر تامین تسلیحاتی یمن و امکان استفاده احتمالی سایر گروه ها از جمله انصارالله در شمال یمن یا جدایی طلبان در جنوب این کشور از این تسلیحات برای مبارزه با منافع آمریکا اشاره شده است. در فایل یمن همچنین آمده است، دولت آمریکا بین سال های 2002 و 2008 تسلیحاتی به ارزش بالغ بر 105 میلیون دلار در اختیار دولت یمن گذاشت.

جایگاه سیاسی رهبران حکومت وحدت ملی در کجاست ؟

تتا به‌ حال رهبران و دست‌ اندرکاران امور این دولت نمی‌ دانند که جایگاه‌ حقوقی‌ و سیاسی‌ شان در کجا است. منابع حقوقی شان چیست و تعهد بر همدیگر را چگونه باید ساختارمند سازند تاریخ انتشار:   ۱۱:۱۱    ۱۳۹۵/۱۰/۱۸کد خبر: 126871منبع:پرینت آقای جان کری وزیر خارجه امریکا، شما در آخرین کنفرانس رسانه‌ ای خود شکل گیری دولت وحدت ملی در افغانستان را به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای ماموریت خود نام بردید. به باور من در اینجا شش پرسش، اهمیت پیدا می‌ کند:1. اصل مشروعیت این تصمیم شما در چه بود؟آیا منبع مشروعیت چنین دستاورد شما روشن شده است؟ از دید حقوق ملی، چنین فیصله‌ ای مشکل مشروعیت حقوقی دارد. این ساختار شما در هیچ قانونی تعریف نشده است. از دید حقوق بین‌ الدول نیز دچار ضعف مشروعیت است. چه، مشروعیت بین‌ المللی هر مذاکره‌ ای برگرفته از مشروعیت ملی آن است و پیامد چنین مذاکراتی در تاثیر ضعف مشروعیت، شکننده و ناتوان می‌ باشد.2. آیا این تصمیم شما حرفه‌ ای بود؟تصور می‌ کنم در این تصمیم شما، بیشترین سیاسیون به‌ رهبری دو داکتر سهیم بودند که یکی مردم‌ شناس و دیگری چشم‌ شناس می‌ باشد. در حالیکه جایگاه چهره‌ های تخصصی به‌ ویژه دست‌ اندرکاران امور حقوقی، سیاسی و اقتصادی به‌ شدت خالی بوده است. واقعیت این است که زمانی تصامیم سیاسی از بار حرفه‌ ای و تکنیکی سبک می‌ باشد، اغلب به بیراهه می‌ رود. چه، تصمیم‌ های سیاسی همیشه از مثبت‌ گرایی احساساتی نشات می‌ گیرد. در حالیکه تصمیم‌ هایی که بر بنیاد حرفه‌ و تخصص شکل‌ می‌ گیرند، واقعیت‌ گرا هستند.3. آیا فکر نمی‌ کنید تصمیم شما ضعف استراتژیک داشت؟تصمیم شکل‌ گیری حکومت وحدت ملی با پیش‌ شرط‌ های مهمی که در سند سیاسی آن تسجیل شده است، گرفته شد. اما استراتژی‌ که بتواند این تصمیم را عملی، نظارت و ارزیابی کند، شکل نگرفت. شما بیشتر فرد محورانه عمل کردید. ما از مذاکرات شما با دو داکتر یک سند سیاسی به‌ دست داریم. در حالیکه این سند باید به ماموریت‌ ها و پالیسی‌ های حقوقی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تبدیل می‌ شد و مردم بازده آن را مشاهده و احساس می‌ کردند. حال یگانه چیزی‌ که مردم احساس می‌ کند، انتظار بیشتر در جاده‌ ها، موقع عبور و مرور رهبران بی‌ شمار حکومت وحدت ملی است. یا هر زمانی‌که شما را زحمت می‌ دادند و خود به کابل تشریف می‌ آوردید، پایتخت به‌ کلی فلج می‌ شد. یا اینکه ازدیاد بی‌ سابقه مشاوران رهبران حکومت وحدت ملی که به‌ شدت سبب نارضایتی مردم است. یا اینکه ده‌ ها هزار جوان افغانستانی، کشور را ترک کردند. نرخ بیکاری و معتادین مواد مخدر روی جایش و ده‌ ها مشکل اجتماعی و اقتصادی دیگر…4. آیا ضعف ساختار نظام سیاسی یک مساله عادی است؟این تصمیم شما نظام سیاسی را دچار پارادوکس (تناقض‌ اندیشی) مدیریتی کرده است. تا به‌ حال رهبران و دست‌ اندرکاران امور این دولت نمی‌ دانند که جایگاه‌ حقوقی‌ و سیاسی‌ شان در کجا است. منابع حقوقی شان چیست و تعهد بر همدیگر را چگونه باید ساختارمند سازند. رسانه‌ ها می‌ گویند که منبع اصلی این تصمامیم شما هستید. شما امروز خود در سی‌ ان‌ ان این را گفتید. وقتی شما دست به‌ این معامله زدید، باید آن‌ را تا آخر به انجام می‌ رسانیدید. آیا شما که خود یک سیاست‌ شناس معروف هستید نمی‌ دانید پیامد ضعف ساختاری نظام چیست؟ آیا شما ماهیت درونی و متضاد ایدیالوژیک دو داکتر را نمی‌ شناسید؟ آیا نا‌هماهنگی اجتماعی (قومی) افغانستان را که توسط همین دو داکتر و طرفداران شان دامن زده می‌ شود نمی‌ شناسید؟ آیا جایگاه تفنگ و پول‌ های سیاه را در سیاست و اقتصاد افغانستان نمی‌ شناسید؟ آیا فاسدترین چهره های سیاسی و اقتصادی را که در همین نظام حرف‌ های اساسی را می‌ زنند و پارتنرهای شما هستند، نمی‌ شناسید؟5. نگاه حقوق بین‌ الدول به این کار شما چگونه است؟اگر شما ادعای دستاورد بزرگ برای شکل‌ دهی چنین نظامی را در افغانستان دارید، به مشکل حقوق بین‌ الدول مواجه نمی‌ شوید؟ حق خود ارادیت ملت‌ ها که یکی از اساسی‌ ترین حقوق ملت‌ ها در روابط بین‌ الملل است نمی‌ تواند در تاثیر فشار سیاست‌ های برونی تعریف، تعیین و یا تمثیل شود. هر گونه تخطی از این اصل مداخله خارجی معنا پیدا می‌ کند.6. آیا دیپلوماسی شما در افغانستان کامیاب بود؟آمریکا یکی از بزرگ‌ ترین سفارت‌ ها و ماموریت‌ های خود را در کابل جا به‌ جا کرده است. سی‌ آی‌ ای نیز یکی از بزرگ‌ ترین ماموریت‌ های خود را در کابل دارد. کابل، پایگاه جنرالان بلند رتبه ارتش آمریکاست. چگونه شد که این دیپلوماسی پر قدرت شما با این پشتوانه استخباراتی و نظامی نتوانست یک حکومت ورشکسته پس از کرزی را که در بانک مرکزی‌ اش بیش‌ از 400 ملیون دالر نداشت، اداره کند و در جریان 14 سال حکومت رییس جمهور سرگردان، جایگزینی برای وی تنظیم نتوانست؟ آیا می‌ توان چنین ساختاری «حکومت وحدت ملی» را جایگزینی خوب برای دولت افغانستان دانست؟ آیا این مردم که بدترین جنایات ضد بشری را در چهل سال اخیر تجربه کردند، سزاوار چنین دولتی هستند؟ این چه دستاوردی است جناب وزیر؟ رییس جمهور شما در یکی از آخرین سخنرانی‌ هایش به جهان اعلام کرد که شما توانایی شکست طالبان را ندارید. این چه دیپلوماسی است؟ شما چه پیامی به مردم جهان به‌ ویژه مردم افغانستان ارایه می‌ دهید جناب وزیر؟واقعیت این است که در دو سال اخیر سیاست خارجی شما در جهان به چالش‌ های بزرگی مواجه شد. دکترین اوباما جنگ را در خاورمیانه به روس‌ ها واگذار کرد. ناتو دشواری‌ های زیادی را با ترکیه و روسیه تجربه کرد. اتحادیه‌ اروپا از سیاست خارجی آمریکا پیرامون خروج بریتانیا ناراض است. در چنین وضعیتی شکل‌ گیری حکومت وحدت ملی توسط این دکترین بیشتر به «زرد رویی» این سیاست خارجی در برابر مردم آمریکا و افغانستان شباهت دارد تا دستاورد.من عظمت تاریخ و ارزش‌ های مردم آمریکا را می‌ دانم. آن مردم سخاوتمند فرزند و پول خود را در چنین راهی نباید هدر دهند. روزانه بچه‌ های جوان ما در این راه به‌ دست جانیان شهید می‌ شوند. این کار سزاوار مردم آمریکا و افغانستان نیست. آمریکا و افغانستان به دولت برخواسته از اراده مردم، در خدمت مردم و برای آینده مردم افغانستان نیاز دارد. در آن صورت است که مردم ما به حمایت شما ارج خواهد گذاشت.من به مثابه شاگرد سیاست که در شرق و غرب آموزش دیده‌ ام خواهشمندم تا به‌ جای دستاورد دکترین اوباما-کری یا حکومت وحدت ملی افغانستان «درس‌ های حکومت وحدت ملی» افغانستان استفاده برید. درس‌ هایی‌ که نباید در هیچ جای دیگر دنیا استفاده‌ اش کرد. برای شما بازنشسته‌ گی راحتی آرزو می‌ برم. روزهای دشواری را سپری کردید و سزاوار آرامش روحی هستید.

ایستادگی بشار اسد از او یک قهرمان ملی ساخته05-01-2017

·  گزارش نوای کارگر ، پیک نیت ، بشار داکترو متخصص چشم و متولد دمشق است. او تحصیلاتش را در لندن تمام کرد و بدلیل استعداد زیاد، مرحله تخصصی اش را بجای پنج سال، دوساله تمام كرد. در لندن با “اسماء” ازدواج کرد که متخصص کامپیوتر و کارشناس سرمایه گذاری دارو و بیوتکنولوژی است. پدر اسماء اسد نیز متخصص قلب اهل سوریه مقیم لندن است. پس از پدرش “حافظ اسد” برادر بزرگش باسل اسد جانشین پدر شد. آن زمان بشار مشغول درس و تحصیل در لندن بود. باسل اسد خیلی زود در یک حادثه رانندگی کشته شد. اسماء، یكسال بعد از ازدواج با لباس معمولی و بی آن که کسی بداند او همسر بشار است به بیش از سیصد روستا و مدرسه و بیمارستان در سوریه رفت و از نزدیك با دردهای مردم آشنا شد. ازدواج آنها بسیار ساده برگزار شد و هیچ تصویری از ازدواج آنها در مطبوعات و رسانه ها چاپ نشده است. بشار اسد فضای بسته سیاسی دوران پدرش را باز کرد و مدرنیزاسیون سوریه در زمان او آغاز شد. همسرش اسماء اسد چندین مركز فرهنگی، آموزشی و ورزشی را اداره می كرد و به گفته سازمان ملل، تغییرات زیادی در وضعیت مردم ایجاد كرد. آنجیلا جولی و برد پیت از طرف سازمان ملل به سوریه سفر و با اسماء اسد ملاقات كردند و از سادگی و از اینكه بدون محافظ رفت و آمد می كند متعجب شدند. روزنامه های پاری ماچ و فاكس نیوز از زندگی و پیشرفت مردم سوریه و فعالیت های فرهنگی اسماء اسد بسیار نوشتند . بشار اسد از همان ابتدا، مانند پدرش در جبهه مخالف اسراییل قرار داشت. رفعت اسد (عموی بشار اسد)، پس از ترور رفیق حریری در لبنان و تلاش برای كودتا در سوریه از کشور گریخت و در فرانسه پناهنده شد و به كمك “سرهنگ جلود” وزیر سابق دفاع كه داعیه جانشینی حافظ اسد را داشت و در فرانسه زندگی می كرد، “ارتش آزاد سوریه” را در تركیه پایه ریزی كرد. در جنگ عراق و ایران، سوریه تنها كشور عربی بود كه به ایران اسلحه و تجهیزات و مهمات داد، در حالیكه غرب و تمامی كشورهای عربی و مخالفین جمهوری اسلامی مستقر در عراق به صدام یاری می رساندند. نزدیكی بشار اسد به جمهوری اسلامی و بخصوص زمانی که قرار شد لوله های گاز ایران از طریق عراق به سوریه منتقل بشود تا از انجا به كشورهای اروپایی برسد، اتحادیه عرب را سخت نگران كرد، بخصوص كه وجهه اتحادیه عرب هم در مقابله با اسراییل و سازش با آنها در دنیای عرب خراب شده بود. از این زمان، مخالفت اتحادیه عرب با بشار اسد علنی شد. با شروع تظاهرات مسالمت آمیز مردم در سوریه، اتحادیه عرب شروع به تحریك و سرمایه گذاری برای گسترش اغتشاش کرد و از گروه های سنی مخالف بشار به این بهانه كه بشار اسد از شیعیان علوی سوریه است حمایت کرد، بخصوص كه بشار اسد با لوله كشی گاز قطر و رساندن آن به اروپا از طریق سوریه مخالفت كرده بود. علیرغم تمام تلاش اتحادیه عرب و غرب به رهبری آمریكا برای سرنگونی بشار اسد و تجزیه سوریه، روسیه پشت سوریه و اسد ایستاد. به این ترتیب، یك متخصص چشم تحصیل كرده انگلستان را هیاهوها و تبلیغات رسانه ای غرب و منطقه مبدل به دیكتاتور بزرگی کردند كه می رفت سرنوشت قذافی را پیدا كند. انگلستان در خلال جنگ حاضر شد به همسر بشار اسد همه امكانات را بدهد تا به لندن باز گردد اما او به كشور و همسرش خیانت نكرد. آن گروه از ایرانیانی که چشم و گوش بسته خود را به رسانه های غربی می سپارند و تبلیغات آنها را تکرار می کنند، به یکباره فراموش کردند که تنها دولت سکولار منطقه زیر ضربه گرفته شده است. این همان چاله ای بود که در مصر در آن افتادند و از حکومت “مرسی” اخوان المسلمین حمایت کردند و با رویاهای دمکراتیک قیام افسران مصری علیه حکومت مرسی را بعنوان کودتا محکوم کردند. همین ایرانی ها فراموش می کنند که اگر بشار ایستادگی نمی کرد اکنون ابوبکر البغدادی حاکم سوریه بود و یا یکنفر را از طرف خود بر سوریه حاکم کرده و خود راهی افغانستان می شد و یا به سمت ایران حرکت می کرد تا حکومتی سلفی را حداقل در بخش هائی از ایران حاکم کند

سال نیکو از بهارش پیداست

باتاسف وضع کنونی نشانده این است که سال 2017 خونین ترین سال برای ما خواهد بود.در حالیکه حکومت مردم را فریب می داد که با عملیات آنها را شکست می دهیم به گفته سخن گویان حکومتی سال 20177 سال سرکوب طالبان خواهد بود و در این سال نیروهای امنیتی شکست سختی به طالبان خواهند داد!ای کاش از گفتن تا به عمل فاصله ها نمی بود. اگر آنچه را که دولتمردان می گفتند، عملی می کردند این مشکلات خطرناک دامن گیر ملت نمی شد.سال گذشته  رییس جمهور، پارلمان را بعد از رخصتی های زمستان، افتتاح می کرد، به حضور همه اعضای کابینه و نمایندگان هر دو اتاق، چیزهایی گفتند و یکی از آنها این بود که امسال سال سرکوبی طالبان است. به شدت طالبان را سرکوب می کنیم اما دیدیم که چه شد.اگر به واقعیت ها برگردیم و واقعیت ها را بگوییم چیزی است که شاعر می گوید، اگر بگویم و دگران سوزد و اگر نگویم مغز استخوان سوزد. حالا اگر واقعیت ها را بگوییم جهان سوزد. حکومت می گوید که آگاهان سیاسی همیشه بد ما را می گوید. در پاسخ ، گفت که چشم ما کور شود اگر شما خوب باشید و ما خوبتان را نگوییم. در طی دو سال این حکومت ضد وحدت ملی که نامش وحدت است اما در حقیقت زحمت و مشقت و تکلیف برای ملت بود، زیان های زیادی به ملت زد . اختلافات درون ارگ سرایت به اختلاف دو مامور در اداره کرد. اختلاف درون ارگ سرایت کرد به دو افسر، دو پولیس و دو سرباز دریک سنگر کرد و اینگونه تخم نفاق را که آنها کشت کردند، به کل جامعه سرایت کرد.اگر نگاهی به اقتصاد در حال حاضر نسبت به دو سال قبل بیندازیم، امنیت، فساد اداری، خونین ترین سال در 2016 است و افغانستان حالا نسبت به دوسال قبل زمین تا آسمان تفاوت پیدا می کند وبسیار بدتر شده است. با این وضع بازهم رهبران حکومت فساد پیشه ، دروغ می گویند تا چه حد می خواهند مردم را فریب دهند؟سال 2016 بدترین سال، سخت ترین سال و خونین ترین سال بود که سپری شد. ولی آنها تعهدشان چه بود؟ و این خونین ترین سال بستری بسیار خطرناک برای بدتر شدن اوضاع 2017 شد.ما این موضوع را به فال بد نمی گیریم اما می گویند که سال نیک از بهارش پیدا است. وقتی که داعش بستر سازی در افغانستان کرد، طالبان هم در حال رشد و نمو است، چگونه می توانیم انتظار اوضاع خوب را داشته باشیم ؟قبلا پاکستان بود که از طالبان حمایت می کرد و همه تقصیرها را به گردن پاکستان می انداختند و تکلیف مشحص بود. حالا اجداد پاکستان در پشتیبانی طالبان قرار دارند. طالبان هم از نشست سه جانبه روس و چین و پاکستان حمایت کردند. مفهوم حرف من این است که این حمایت ها یک نوع زورنمایی دیگری است. قدرت نمایی دیگری است که می خواهند با آن بگویند دولت افغانستان دولتی مزدور، دولتی مستعمره و کشوری اشغال شده است. پاکستان و چین و روسیه، این گونه نشست ها را بدون موقف افغانستان و بدون در جریان گذاشتن ایشان اجرا می کنند و حالا به اواسط این برنامه رسیده اند در حالیکه حکومت افغانستان تازه از آن آگاهی یافته است و تازه به آن اعتراض می کند.در حال حاضر ما نه سیاست خارجی داریم و نه سیاست داخلی داریم. حکومت همیشه لاف می زند که سیاست خارجی ما بسیار خوب شده است و از کشورهای خارجی پول گرفته ایم. کدام پول؟ اگر پول داده اند چیز های زیادی هم گرفته اند. امنیت ما را، منابع مارا و استقلال ما را گرفته اند و هر کاری که دلشان می خواهد در اینجا انجام می دهند . آیا سیاست خارجی فقط گرفتن پول است ؟باحرمت احترام حمیدکارگر  03-01-2017

از آسمان زر ببارد

زمستان آمد با برف، سرما و برف کوچ که دیگر نه پیام آور صلح است و نه شادی آفرین تن های بی لباس، اما اگر نبارد نعمت را از زمین ها می گیرد و سفره ها از نان تهی می شود: کابل "بی زر باشد بی برف نه" گزارش نوای کارگر ، شبکه اطلاع رسانی افغانستان ، زمستان در افغانستان کوهستانی و سرد همیشه نوید برف و سال زراعی پربرکت را می داد و این ضرب المثل همواره با هر سوز سرمایی به سر زبان هاست: "کابل بی زر باشد بی برف نه"اما با آمدن روزهای ناامن و خونین، زمستان هر سال کابل از سفیدی به خود، رنگ خون گرفت و سرما  چنان در قلب ها رسوخ کرد که انسانیت زیر پاها لگد مال و خشونت و نفرت سردمدار هر کوچه و بازاری شد.به هر تقدیر بعد از دهه ها حکمرانی تاریکی، نوید روزهای پربرف و بارش برکت، دل مردمان این سرزمین را امیدوار کرد اما این زمستان ها دیگر زمستان های روزهای آرامش نمی شود.جنگ طالبان، جنگی است مدام که هر روز در گوشه ای از این خاک ناامنی می کارد اما با آمدن سرما با آتش بس به پناه گاه های خود می خزیدند و برای مردم همراه می شود با صلح!اما طی چند سال اخیر دیگر زمستان و سردی، سدی بر سر راه تهدید و آتش طالبان نیست و با تغییر جغرافیایی جنگ در کنار منابع مالی جدید این گروه تبدیل به تهدیدی شده است مدام و همیشگی.از سوی دیگر، فقر مردم و گران بودن مواد سوختی زمستان را تبدیل به جهنمی برای تن های کرده است که گاه به خواب ابدی سرد فرو می روند و بی جاشدگان بسیاری که در سال جاری رقمی بالغ بر یک میلیون نفر را تشکیل می دهند که از کمترین امکانات در غفلت حکومت برخوردار هستند.هرچند دیگر با فرارسیدن فصل سرما از بارش های بی امان برف خبری نیست و خشک سالی ها و کم باری های مهمان مردم عمدتا وابسته به زراعت شده است اما با هر نباریدن برف در زمستان، دل هزارن نفری که سوخت و لباسی برای گرم شدن ندارند، خوشحال می شود.اما، اگر برف نبارد، سال سخت زراعی انتظار میلیون ها مردمی را می کشد که برف برای آنان حکم حاصل خوب دارد و تنها زمین راه تامین مایحتاج است و تنها کشت. حال در افغانستان باید برف و زمستان را نوید نعمت دانست و یا روزهای سخت جان دادن؟هر سال با هر برف کوچ، جاده ها بسته می شود، خانه ها خراب و مردم دفن در برف! زیرا هیچ نقطه ای از این کشور نه به ثبات رسیده است تا انکشاف صورت گیرد و نه امنیتی که از مایجتاج گرفته تا کمک ها به وقت ارسال شود.و باید از سران و مقاماتی گفت که نه سوز سرما کشیدند و نه سوزش گرما در جان کندن برای زنده ماندن، و از همین روست که افغانستان کشور تفاوت هاست: اکثریت فقیر و درگیر با جنگ، اقلیت فاسد و ثروتمند در کاخ های امن.زمستان می آید و اگر برف، سرما و برف کوچ اش جان مردم را می گیرد اما اگر نبارد نعمت را از زمین ها می گیرد و سفره ها از نان تهی می شود و باز هم: کابل بی زر باشد بی برف نه

چرا انسان حیوان سیاسی است؟

.نسیم روشنایی احتمالا تا به حال . سیاست پدر و مادر نداره. سیاست کثیفه، رحم نداره. می خوام زندگی خود بکنم، منو چه به سیاست. بابا بگذار ، سیاست یه بازیه. سیاست دست ما نیست. چند نفر دارند دنیا رو می گردونن…» حتی شاید روزی خودمان هم چنین موضعی درباره‌ی سیاست داشتیم یا داریم.پرسش اصلی این نوشتار این است که چرا انسان باید سیاسی باشد؟ در حین پرداختن به این موضوع تعریف مختصری از سیاست و چند دیدگاه حول این موضوع را نیز با هم مرور می‌کنیم.واژه‌ی سیاست از واژه‌ی یونانی “polis” اقتباس شده است که به معنی دولت یا اجتماع به مثابه‌ی کل می‌باشد. واژه‌ی polis به مثابه‌ی حالت ایده آل دولت، در ابتدا در نوشتار افلاطون و ارسطو یافت می‌شود. افلاطون این حالت ایده آل را در کتاب جمهوری تشریح می‌کند.سیاست در اصل، به تمامی روش‌هایی اطلاق می‌شوند که توسط آن‌ها جامعه‌ی ایده آل ساخته می‌شود. اما دست یافتن به جامعه‌ی ایده آل، در عمل، همواره امری بسیار دشوار و حتی غیرممکن بوده است. سیاست برای رسیدن به جامعه ای ایده آل، اقداماتی انجام می‌دهد، به این امید که وضعیت موجود را بهتر سازد. تشخیص این نیاز که جامعه‌ی موجود، نقص‌های فراوان دارد، افرادی چون افلاطون و ارسطو را بر آن داشت که در باب فلسفه‌ی سیاسی بنویسند. برای مثال ارسطو می‌نویسد، انسان ذاتا حیوانی سیاسی است به این معنا که سیاسی بودن در سرشت انسان وجود دارد. از آنجایی که سیاسی بودن در سرشت انسان است، انسان باید آن را توسط ایفای نقش در polis در نظر گرفته و متحقق کند. پس سیاست از منظر ارسطو چیزی نیست که توسط انسان تخیل یا تعبیه شده باشد، بلکه چیزی است که در سرشت انسان است و باید به تحقق درآید.یکی از فرضیاتی که در نگاه اول علیه ایده‌ی انسان سیاسی قد علم می‌کند و در این نوشتار بررسی می‌شود، فرضیه ای است که ادعا می‌کند انسان ذاتاً در پی حفظ منافع شخصی خویش و سیانت نفس است. هر تفکر و کنشی که فرد انجام می‌دهد، چه به صورت فردی یا اجتماعی، پیش از همه، به منظور بیشینه کردن منافع و دارایی فردی خویش است. از این نقطه نظر، سعی در بقا و تدوام بخشیدن به زندگی، اولین و مهم‌ترین دستورالعمل زندگی هر فرد است. دیوید میلر که چنین رویکردی به سیاست دارد، در کتاب خود سیاست را این گونه تشریح می‌کند: سیاست زمانی رخ می‌دهد که منافع افراد در تضاد با یکدیگر قرار می‌گیرند و تضاد ایجاد می‌شود. چرا تضاد منافع در جامعه ایجاد می‌شود؟ از نقطه نگاه این رویکرد، دلیل ایجاد تضاد منافع، محدودیت در منابع طبیعی زمین است. ثروت‌های مادی زمین دیر یا زود تمام می‌شوند. تحت این شرایط، اگر افراد جامعه سعی داشته باشند ثروت‌ها و منابع بیشتری از زمین را به مالکیت خود در آورند، جامعه ثبات خویش را از دست داده و به وضعیتی خشونت بار و بدوی تنزل می‌یابد.لفتویچ در کتاب خود سیاست چیست؟ می‌نویسد: «سیاست میان تمام فعالیت‌های مشترک و تضادها در جوامع و تضاد بین جوامع مصالحه ایجاد می‌کند و از این طریق انسان‌ها را سازماندهی می‌کند تا از منابع طبیعی، انسانی و دیگر منابع جهان استفاده کرده و نیز آن‌ها را تولید و توزیع کنند تا نیازهای زیستی و اجتماعی خود را محقق کنند.»( Leftwich,1984, p.64-65) سیاست از این منظر می‌بایست تضادها را حل کند: تضاد بین منافع و عقاید. بنابراین اگر جوامع به گونه ای باشند که افراد برای انجام کنش‌های خود با هم توافق داشته باشند، نیازی به سیاست نخواهد بود. بنابراین سیاست برای برطرف کردن تضاد عقاید به میدان می‌آید و از سه روش برای این کار استفاده می‌کند: اقناع، چانه تا اتخاذ تصمیم نهایی. این بدین معنی است که سیاست با ارائه‌ی راه حل‌هایی برای تضادها، سعی دارد در جامعه صلح ایجاد کند. ایجاد مصالحه‌ی بین احزاب، گروه‌ها و افراد، از این منظر هدف نهایی سیاست پنداشته می‌شود.اگر هدف سیاست اتخاذ راه حل و رفع تضادها و ایجاد مصالحه است، این امر در عمل چگونه اجرا می‌گردد؟ سیاست برای عملی کردن این مسئله، به اشکال مختلف از قدرت و اتوریته استفاده می‌کند. بنابراین سیاست قدرت را اعمال می‌کند. از این نقطه نگاه، تعداد مشخصی از افراد جامعه باید نسبت به دیگران، نفوذ، قدرت و اتوریته داشته باشند بتوانند در وهله‌یاول گفتگوی مدنی را در جامعه امکان پذیر و تسهیل سازند. از این نقطه نظر، بدون حضور گروهی از افراد در قدرت امکان ایجاد گفتگوی مدنی نیز غیر ممکن است. در این صورت اگر به این فرضیه بازگردیم که انسان ذاتا موجودی خودخواه است، فرد یا گروهی که قدرت سیاسی را در اختیار دارند، وظیفه دارند بین منافع متضاد گروه های مختلف آشتی ایجاد کنند.این رویکرد به سیاست که اتفاقا رویکردی غالب نیز هست را می‌توان با پرسش‌هایی ساده به چالش کشید. مثلا چرا همواره تنها فرد یا افراد به خصوصی از طبقات و گروه های خاصی، قدرت را در اختیار داشته و مسئولیت حل تضادها را برعهده دارند؟ و یا، اگر این پیشفرض را بپذیریم که انسان ذاتا موجودی خودخواه و در پی بیشینه کردن منافع خویش است پس کسانی که قدرت سیاسی را در اختیار دارند نیز از این قاعده مستثنا نبوده و آنان نیز خودخواه و در پی برآورده کردن منافع شخصی یا گروهی خود هستند! بر اساس این پیشفرض، چگونه می‌توان از کسانی که قدرت سیاسی دارند و مانند هر انسان دیگر ذاتا خودخواه اند، انتظار داشت که در جوامع صلح و برابری و تعادل ایجاد کنند؟ چرا باید به اقلیت حاکم اعتماد کرد!بر اساس تئوری لیبرالی هر انسانی حق مالکیت شخصی بر زمین، ابزار تولید، کالاها و … را داراست. جامعه‌ی سرمایه داری نیز حیطه‌ی تولید ثروت و کسب مالکیت را بازار آزاد در نظر می‌گیرد. اکنون اگر به گفته‌ی دیوید میلر بازگردیم که تمام افراد در پی بیشینه کردن ثروت خود و مالکیت خود هستند و زیربنای اقتصادی سرمایه داری نیز این امر را با دادن حق مالکیت خصوصی و تجارت در بازار آزاد به افراد، آن‌ها را تشویق به این کار می‌کند، هر کس می‌تواند، به طور نامحدود، با رعایت قوانین مبنی بر مالکیت، ثروت خویش را بیشتر کرده و تضاد منافع بیشتری با دیگر افراد ایجاد کند. از همین روست که تنها ده درصد از مردم جهان بیش از نود درصد از ثروت جهان را در دست دارند. حالا نقش قدرت سیاسی حاکم عصرما در این میان چیست؟ قدرت سیاسی که مسئول کنترل افرادی است که ذاتا خودخواه اند، و ساختار حقوقی جامعه نیز به آنان این حق را می‌دهد که در صورت امکان به ثروت‌های کلان دست یابند، چگونه قادر است تضاد منافع را برطرف کرده و میان مردم در جامعه گفتگوی مدنی ایجاد کند. واقعا چه گفتگوی مدنی وجود دارد بین کسی که استثمار می‌شود و کسی که استثمار می‌کند، بین کارفرمای میلیاردر و کارگر فقیر؟افلاطون و ارسطو به عنوان متفکرین عصر خویش این ضرورت را درک کردند که جامعه‌ی موجود نقص‌هایی دارد و این نقص‌ها می‌بایست توسط مشارکت سیاسی شهروندان برطرف شوند. از این رو، ارسطو معتقد بود که انسان ذاتا حیوانی سیاسی است. ضرورتی که افلاطون و ارسطو و بسیاری دیگر چند هزار سال پیش درک کردند، ضرورتی است که هنوز و همواره ملموس و عینی است و بسیاری بر آن واقف اند. چنین ادعایی مبنی بر این که جوامع موجود ما بی نقص هستند و نباید تغییر کنند، بسیار دشوار و تقریبا مهمل است.پس از دو هزار سال، کماکان حق با ارسطو است و انسان حیوانی سیاسی است. منظور ارسطو از اینکه انسان حیوانی سیاسی است، این نیست که انسان ماهیتی دارد و ماهیت اش او را به سویی سوق می‌دهد که سیاسی باشد. منظور ارسطو از گزاره‌ی «انسان حیوانی سیاسی است» به سادگی این است که انسان تنها در یک اجتماع سیاسی قادر است زندگی اجتماعی خوبی داشته باشد. از این دیدگاه، سیاست، فعالیتی اخلاقی است تا بدین وسیله یک جامعه‌ی خوب ساخته شود.من نیز مانند ارسطو معتقدم که انسان حیوانی سیاسی است و این یکی از ممیزه های انسان و دیگر موجودات است. انسان سوبژه ای سیاسی است چرا که به پیشرفته تر و پیچیده‌ترین شکل، در اجتماعی انسانی زندگی می‌کند. تفاوت دیدگاه من در این موضوع با ارسطو از جایی آغاز می‌گردد که ارسطو سیاست را فعالیتی اخلاقی می‌داند و ساختن یکجامعه‌ی خوب را که او عالی‌ترین علم می‌نامد، با اخلاق و فضیلت گره می‌زند.اگر به طورتاریخی به فرایند شکل گیری جوامع انسانی و تحولات و تغییراتی که در جوامع گوناگون رخ داده، بنگریم، به برهه ای در تاریخ می‌رسیم که در جوامع مدرن ساختن یک جامعه‌ی انسانی با مفهوم و تحقق «حق» پیوند می‌خورد. یک جامعه‌ی خوب می‌بایست به حقوق شهروندان خود پایبند باشد، حقوق برابر اقتصادی، اجتماعی و سیاسی. مفهوم حق نیز بر اساس آزادی فردی افراد در جامعه تعیین می‌شود. هدف و وظیفه‌ی جامعه‌ی مدرن این است که منافع فردی افراد جامعه را متحقق کنند. به این منظور، مفهوم حق و حق فردی اهمیت یافته و به منفعت فردی گره می‌خورد.در اینجا رویکردی که سیاست را به این منظور که انسان در پی منافع فردی خویش است و به حل تضاد منافع در جامعه محدود می‌کند، دوباره به چالش کشیده می‌شود. با فرض پذیرش این رویکرد که جامعه‌ی مدرن هدف بیشینه کردن منافع افراد را دارد و حق، ابزاری است که افراد در جامعه توسط آن منافع فردی و جمعی خود را بیشینه، شکوفانده و تحقق می‌بخشند، تضاد بین حق و منفعت فردی در تئوری از بین می‌رود.به این ترتیب، انسان سوبژه ای سیاسی است، نه به این دلیل که از نظر اخلاقی باید جامعه ای خوب و با فضیلت بسازد، بلکه انسان سوبژه ای سیاسی است تا بتواند منافع فردی و جمعی خود را برآورده و بیشینه کند و جامعه ای بسازد که تمام افراد در آن امکان این را دارند که منافع فردی خود را تامین کنند. پس داستان به سادگی، به تحقق منافع فردی ختم نمی‌شود. از آنجایی که انسان موجودی اجتماعی است و در جامعه زندگی می‌کند، با توجه به خاستگاه و جایگاهی که در جامعه دارد، اعم از خاستگاه طبقاتی، قومی، مذهبی، جنسی، اقلیتی و …، در شرایطی قرار می‌گیرد که بدون پیگیری منافع جمعی نمی‌تواند منافع خود را تامین کند. به این ترتیب حتی برای تحقق منافع فردی خود نیز که شده، باید خود را به جمع پیوند زند.بنابراین انسان سوبژه ای سیاسی است زیرا به طور اجتماعی زندگی می‌کند و برای زندگی در جامعه می‌بایست منافع فردی و جمعی را متحقق کند. به این منظور که انسان باید جزء را به کل، فرد را به جمع و منفعت فرد را به منفعت جمع گره بزند. به این ترتیب، دخالت گری و کنشگری او یا عدم کنشگری او در سیاست نقش بسیار مهمی در تغییر، پیشرفت یا پسرفت جامعه خواهند داشت، جامعه ای که باید در آن منافع تمام افراد به طورمنصفانه برآورده شوند و تمام مردم قادر باشند حقوق اجتماعی، اقتصادی و سیاسی خویش را متحقق کنند. جامعه بدون کنشگری سیاسی انسان‌ها به مثابه‌ی سوبژه هایی سیاسی که به منافع فردی و جمعی خویش آگاه اند، به مُردارخانه‌ی تبدیل می‌شود که تنها لاشخورها بر آن تسلط دارند.

حکومت بدون معقولیت و مقبولیت در افغانستان

تشکیل حکومت وحدت ملی از روزهای اول نه معقولیت داشت و نه مقبولیت اما مجبوریت های زمان و مکان معین مردم ما را مجبور ساخت تا این لقمه استخوان دار را به گلون فرو برند تاریخ انتشار: ۱۲:۳۱ ۱۳۹۵/۹/۳۰ ای کاش رهبران حکومت وحدت ملی می دانستند که تاريخ، آميزه اى از افكار، عقايد و آداب و رسوم در گستره زمان است و بيان واقعيات آن به واقع نگرى و روشن بينى نياز دارد. پرداختن به مقطعى از تاريخ بدون درک و شناخت واقعيات حاكم بر آن، كارى به دور از شيوه تحقيق بوده و پرداختن به تحلیل واقعيت ها و تحليل آن همراه با دخالت حب و بغض ها هم شيوه كم اثر است.تحليل تاريخ چند دهه کشور عزیزمان افغانستان از اين روش ها به دور نمانده و اين خط در منابع واقع نگارى افغانستان معاصر به نگاه درشت قابل مشاهده است. در اين فضاى مشوش و مه آلود نگارش حقایق، شناخت و تفكيک واقعيت ها از بافته ها و گره ها امری است نهایت دشوار و در عين حال ضروری که ما هم در زمره سایرین در این زمینه زبان خامه را به حکم واقعیت نگری بکار می بریم. همت بالا بلندی می خواهد.تشکیل حکومت وحدت ملی از روزهای اول نه معقولیت داشت و نه مقبولیت اما مجبوریت های زمان و مکان معین مردم ما را مجبور ساخت تا این لقمه استخوان دار را به گلون فرو برند. از سوی دیگر احزاب سیاسی افغانستان با وجود آن که زیادتر قومی زبانی و مذهبی بوده اند در تحولات چندین دهه اخیر اثرگذاری خویش را بطور نسبی داشته اند. تردیدی وجود ندارد که تقلب گسترده و سازمان یافته در انتخابات 1393 ریاست جمهوری لکه ننگی بر دامن مسوولین و برگزار کنندگان این انتخابات بوده و است. با این همه ناباوری ها و بی اعتمادی ها بلاخره هر دو تیم پیشتاز در انتخابات یعنی تیم تحول و تداوم و اصلاحات و همگرایی به هدایت وزیر خارجه آمریکا آقای جان کری به مانور جدید دست زدند که به زعم خودشان مرزهای دوستی و دشمنی را درهم شکستند و خشت نخستین بنای صلح و آشتی را در خانه برادری و دوستی کشور یعنی ایجاد حکومت وحدت ملی گذاشتند. راست گراهای مذهبی که در هر دو تیم در جریان کمپاین حضور فعال داشتند از چسباندن کلمه اسلامی در آخر نام حزب شان و چپ گراهای سکولار هم از اضافه نمودن قشر، گروه و اندیشه خاص صرف نظر نموده، همه و همه به کلمه حکومت وحدت ملی پناه بردند. در رقابت های انتخاباتی بین این دو تیم رقیب حزب یا نهادی نبود که در جوشانده این دیگ کله و پاچه بی مزه شراکت نداشته باشد. با ایجاد حکومت وحدت ملی همه یک شبه بخاطر وزیر شدن حزب و باورهای خود را با پسوند کلمه ملی از این بخشیدند. به گمان و خیال اینکه همه ملت با آنهاست مثلی که در گذشته احزاب جهادی با چسباندن کلمه اسلامی در آخر حزب شان گمان می کردند اسلام را انحصار کرده اند. بازی های سیاسی ای را که زیر نام اسلام انجام داده بودند خواستند همین سودجویی ها را در حکومت وحدت ملی نیز تجربه کنند. عوض اسلام همه یک شبه ملی گرا شدند چون می خواستند زر اندوزی ها را در سایه کلمه ملی انجام دهند تا اگر بتوانند استفاده ای را که از نام اسلام کرده بودند بعد از این از کلمه حکومت وحدت ملی نیز بدست آورند.داکتر غنی رییس جمهور در روزهای اول با معاون اول خویش جنرال صاحب عبدالرشید دوستم عاشق و معشوق یکدیگر بودند. آقای غنی رای طرفداران جنرال دوستم را ضرورت داشت و جنرال صاحب دوستم نام معاونیت اول را. با گذشت دو سال از عمر این حکومت آهسته آهسته دیده می شود که متحدین دیروز با مخالفین امروز تبدیل شده می روند. دیگر آقای غنی با معاون اول خود اعتمادی ندارد و معاونش به وی. همچنین محبت ها و نزدیکی های داکتر عبدالله با آقای عطا محمد نور آن باورهای دو سال قبل نیست. از طرفی دیگر همه می دانند که معاون اول رییس جمهور با در نظر داشت ادعاهای که علیه وی احمد ایشچی نموده در چه وضعیتی قرار دارد. بدون تردید آقای اشرف غنی نیز آگاه است که در حال حاضر نادیده گرفتن جنرال عبدالرشید دوستم در سرنوشت حکومت وحدت ملی کار آسانی هم نخواهد بود.عبدالرشید دوستم، رهبر حزب جنبش ملی افغانستان که از نفوذ قابل توجهی در ولایت های شمالی افغانستان برخوردار است، در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان باعث پیروزی اشرف غنی در انتخابات شد و به عنوان یک متحد کلیدی، نقش مهمی در آرای اشرف غنی داشت. به گفته حامیان جنرال عبدالرشید دوستم وی هدف یک ترور ناموفق در ولایت فاریاب نیز قرار گرفته بود اما جان سالم به در برده است. معاون رییس جمهور در موضع گیری خود در رسانه ها سوی قصد به جان خویش را به مقامات کابل نسبت داد و بدین ترتیب شکاف های ایجاد شده را بین خود و آقای اشرف غنی عمیق تر ساخت. در حال حاضر جنرال دوستم به دلایل مختلف نه فقط چهره ای محبوب در حلقه اطراف رییس جمهور نیست، بلکه مغضوب برخی از آنان نیز واقع است. حلقه ای که پشتون های تکنوکرات و حزب اسلامی در آن سهم پر رنگی دارند.اشرف غنی پیوند با دوستم را فقط به دلیل کسب رای برقرار کرده بود و گرنه پیش از انتخابات وی خواستار محاکمه دوستم به اتهام جنایات جنگی شده بود. در حقیقت دوستم، حکم خواری در گلو را برای او داشت. اگر آقای غنی علاقمند مجازات معاون اول خود باشد با در نظر داشت مواد قانون اساسی کار آسانی نیست چون رییس جمهور و معاونین آن بر آمده از یک تکت انتخاباتی اند. از سوی دیگر اگر آقای غنی فرصت ایجاد شده بخاطر مجازات کردن معاون خود را غنیمت بداند جناب آقای غنی برای محاکمه و مجازات معاون اول خود به پشتوانه بین المللی نیاز دارد اما به نظر می رسد که چراغ سبز را در این مورد دریافت کرده است. سفرای آمریکا، آلمان، ترکیه، کانادا، نروژ، فرانسه، ژاپن، انگلیس و نمایندگان سازمان ملل و اتحادیه اروپا به دیدار آقای غنی رفته بر علاوه تهدید به قطع کمک ها خواستار بررسی موضوع شده اند. از سوی دیگر اطلاعاتی وجود دارد که آقای غنی بخاطر مجازات معاون اول خود تلاش دارد تا پشتیبانی رهبران جهادی و جامعه بین المللی را همه جانبه با خود داشته باشد. گرچه در حال حاضر روابط بین سران سیاسی و جهادی افغانستان همانند گذشته نیست. چند پارچگی و رقابت در لایه های مختلف سران دیده می شود.با آن همه در هفته گذشته اشرف غنی برای کسب اطمینان از این موضوع، سران سیاسی و جهادی را به کاخ ریاست جمهوری فراخواند و پیرامون این موضوع به رایزنی پرداخته است. در این نشست مهمترین چهره های سیاسی مانند حامد کرزی، عبدالله، عبدالرب رسول سیاف، یونس قانونی، کریم خلیلی، صبغت الله مجددی و محمد اسماعیل خان همراه با سران پارلمان و سنا حضور داشتند. اگر اطلاعیه کاخ ریاست جمهوری افغانستان حقیقت داشته باشد نشان می دهد که رهبران سیاسی از موضع دولت در خصوص این پرونده حمایت کرده اند و خواستار بررسی موضوع از طریق نهادهای عدلی و قضایی شده اند. بدین ترتیب، باید گفت که غنی چراغ سبز اثرگذارترین فاکتور داخلی را با خود دارد.همانگونه که بیان شد، دوستم در ولایت های شمالی به ویژه ولایت های جوزجان و فاریاب سر پل نفوذ فوق العاده ای دارد. ازبک تباران درک می کنند که از دست دادن جایگاه دوستم چه پیامدهایی برای آنان خواهد داشت از این روی، محاکمه دوستم را بر نمی تابند. به همین دلیل پیشنهاد داده اند به جای محاکمه در دادگاه، این مساله از طریق یک جرگه محلی حل شود اما دولت مصمم است که پرونده معاون اول به دادگاه رفته و از طریق ارگان های قضایی بررسی شود؛ زیرا کنترل دولت بر دادگاه بیشتر از جرگه است. در صورت محاکمه دوستم در دادگاه، احتمال تظاهرات و شورش در ولایت های شمالی وجود دارد. با توجه به بحران امنیتی که هم اکنون شمال افغانستان در آن غرق است، این جنجال به عمق بحران خواهد افزود.جنرال عبدالرشید دوستم در خارج از افغانستان هم متحدانی دارد. پیش تر ازبکستان متحد نزدیک او بود، اما در سال های آخر اسلام کریم اف، رییس جمهور فقید ازبکستان، روابطش با دوستم به سردی گراییده بود. شوکت میرضیایف، جانشین کریم اف هم به جای دوستم، با عطا محمد نور، مرد قدرتمند شمال افغانستان روابط گرمی دارد و در مراسم تدفین کریم اف، این امر به خوبی مشخص شد اما باید دید ترکیه متحد مهم دوستم چه خواهد کرد. هر چند که نام سفیر ترکیه هم در بین سفرایی که خواهان بررسی اتهام وارده به دوستم شده اند، دیده می شود اما باید گفت که مهم ترین متحد سیاسی آنکارا غیر از دولت کابل، دوستم است. هنوز همه پیش داوری ها شاید درست از آب به در نیایند. وضعیت پیچیده است هیچ کس نمی داند کی در پهلوی کی ایستاده خواهد شد.گرچه افغانستانی ها از دیر زمانیست که حرکتهای افراطی چپی و راستی بشمول حکومت وحدت ملی را به تجربه گرفته اند، حرکت هایی که نه بر اساس استراتژی دوامدار و مشخص و اندیشه و تفکر خاص بلکه بر اساس حب و بغض های موقتی و ریاست طلبی ها همواره با یک شکل و قیافه خاص تبارز نموده و در هر مقطعی از تاریخ رنگ و مسیر عوض کرده اند. چه بسا که در تضاد با مسیر قبلی قدم بر داشته اند. پدید آمدن چنین جریان ها و مجموعه ها در زمان جهاد و تا کنون از آن از مثالهای بارز تاریخی کشور است و به خصوص بعد از به وجود آمدن حکومت وحدت ملی که خود را انتخابی نیز می گویند در افغانستان بازار بیشتری پیدا کرده است.تعداد شخصیت هایی که در زمان انتخابات از شعارهای دهن پر کن خدمت برای مردم گلون پاره می کردند و داد از عدالت و انصاف می زدند و تسبیح های دراز می انداختند و از هر سبحان الله در زبان، کسب هزاران رای در صندوق خود را آرزو داشتند. امروز نه در شعار و نه در عمل در آن مسیر قرار دارند. در حال حاضر ارکان و اعضای حکومت وحدت ملی بخاطر مصالح شخصی حاضر به چرخش یکصد و هشتاد درجه ای اند. جای گله نیست.افراد و عناصر بی مایه و اساس همیشه در تاریخ پیدا می شوند که برای رسیدن به قدرت چند روزه دنیا همه شعار ها، احساسات ملی و مبانی انسانی و اسلامی را به بازی می گیرند و به ریش همه می خندد، چنانچه طیف های شامل، در حکومت وحدت ملی نیز از همین قماش مردمان اند.احمد سعیدی

اندیشه های تروریستی را نیز باید شکست داد19-12-2016

با وجود شکست بزرگ داعش و دیگر تروریستان در سوریه، به نظر می رسد حامیان داعش به راحتی راضی به شکست طرح شان نخواهند شد. برای همین، اتفاق پیش آمده را صرفاً شکستی مقطعی می‌دانند و دوباره تلاش‌های تازه‌ای را آغاز خواهند کرد.این روزها موفقیت های بزرگی نصیب جبهه مقاومت و شکست گروههای تروریستی در عراق و سوریه شده است. نوای کارگر به گزارش آژانس خبری بین الملی وخبرگزاری جمهور ، بخصوص شکست تروریستان در حلب، از نگاه نظامی کمر داعش را در سوریه شکسته است. با وجود شکست بزرگ داعش و دیگر تروریستان در سوریه، به نظر می رسد حامیان داعش به راحتی راضی به شکست طرح شان نخواهند شد. برای همین، اتفاق پیش آمده را صرفا شکستی مقطعی می‌دانند و دوباره تلاش‌های تازه‌ای را آغاز خواهند کرد. اما سئوال اساسی این است که تروریستان شکست خورده به کجا فرار می کنند؟ سرنوشت سلاحی که در دست تروریست ها و ثروت عظیمی که در خزانه خود ذخیره کرده اند، چه خواهد شد؟ به ویژه که در سال های اخیر ثابت شده شمار آنها بسیار بیشتر از آن رقمی است که گمان می رفت و کشورهای بزرگی با آنها همراه هستند و با آنها کنار آمده اند، سخاوتمندانه از آنها حمایت می کنند و پول های هنگفت و سلاح های پیشرفته در اختیارشان می گذارند و آنها را تایید سیاسی می کنند. اینها به راحتی راضی به شکست طرح شان نخواهند شد، برای همین شکست در حلب و استان نینوا را صرفاً شکستی مقطعی می دانند و دوباره تلاش های تازه ای را آغاز خواهند کرد. اما با همه این داشته های تروریستان، به نظر نمی رسد آنان حریف زور مردم شوند و بتوانند مناطق آزادشده را دوباره اشغال کنند.شاید بتوان این اتفاق را با آنچه در افغانستان رخ داد، و همچنان رخ می دهد، مقایسه کرد. ملت موفق شد هرچند با کمک خارجیها، حکومت طالبان را شکست دهد، اما بیش از ۱۵ سال است که زیر سایه تروریسم زندگی می کنیم و می بینیم که تروریسم فعال است و زیر نظر طالبان و سایر گروههای تروریستی فعالیت می کند. انتظار می رود که نگرش داعش و متحدانش در این منطقه به سمت آنها گرایش یابد و آنها وارد فعالیت های انفجاری و انتحاری شوند و عملیات تروریستی علیه سازمان های دولتی انجام دهند بدون این که خود آسیب ببینند. البته به مردم و عموم شهروندان آسیب خواهند زد؛ بویژه بعد از این که نیروهای تروریستی در خاورمیانه اعلام کردند که اذیت و آزار مردم توجیه دارد برای این که مردم خودشان مسئول حمایت از نظمی هستند که در برابر کفر سکوت کرده است!شکی نیست که دولت های سوریه و عراق با حداکثر قدرت بر هر کسی که بر خلاف قانون سلاح برداشته باشد برخورد خواهند کرد، اما به موازت آن، لازم است درک کنیم که وظایف دیگری در تعامل با اندیشه های مخربی که همچنان تا این لحظه در نظم رسمی جایگاهی دارند نیز داریم. افراد مؤمن و اهل دین وظیفه دارند در این راه به کمک مردم خودشان بیایند و آنها را از جهل این گروه های تروریستی که خشونت را ترویج می کنند، برهانند. افکار مردم را از جهل و نادانی تروریستان آگاهی داده و سعی نمایند مغزهای شستشو داده شده تروریستان را برای زندگی صلح آمیز در اجتماع بازیابند. در واقع تأکید می شود که همزمان با عملیات نظامی و فتح و آزادسازی مناطق اشغال شده؛ با کار فرهنگی، اندیشه های تروریستی را نیز باید شکست داده و فکر و ذهن جوانان را به منظور صلح و همزیستی مسالمت آمیز، فتح کرد. این کار باید از همین اکنون به صورت سازمان یافته صورت بگیرد تا سوریه و عراق پس از جنگ به مانند افغانستان، شاهد انتحار و انفجار و ناامنی به روش جدید نباشد.

هموطنان عزیزدوستان نهایت گرامی سلام وعرض ادب خدمت تمامی تان .بازی بزرگ قدرت نمایی وانتقام جویی جهانی بین امریکا.انگلیس وروسیه درافغانستان براه انداخته شده است.

انچه که امروز اوضاع ورویداد های سیاسی روز زدوبندها وقدرت طلبی های رهبران جهادی ها ( اشرار) را بدستور وتوسط بادارانشان درکشوردارند مطالعه میکنیم وانجام میدهند وهمه ما وشما می بینیم انچه که درذهنم خطور میکند با شما عزیزان جهت مشوره ونظر دهی شریک سازم.بلی هموطنان عزیز دوستان گرامی .در مورد علت وعوامل کناره گیری وازرده خاطری اقای جنرال دوستم ازعملکردهای رئیس جمهورغنی و ازمقام معاونیت اول ریاست جمهوری یاد می نمایم اقای غنی در این مورد اشتباء بزرگ را انجام داده است خوب جنرال دوستم اشتباهات را که دردوهه قبل نموده بود اما مردانه وارازمردم افغانستان پوزش خواست و بعد ازان کارهای خوبی را بخاطر ثبات وامنیت ویکپارچگی مردم ومبارزه علیه گروهای تروریستی درکشورانجام داده است نباید ما وشما منحیث افغانها ازان چشم پوشی نمایم بیاید بطرف قومیت.زبان.ملیت سمت و تعصبات نرویم من ازجنرال دوستم دفاع نمیکنم از شما دوستان گرامی خواهشمندم که مرا متهم نسازید در این مورداما با افتخار منحیث یک افغان انچه که واقعیتهاست بیان می کنم اما گروهای جهادی ( اشرار ) که مرتکب به هزارها جنایت.خیانت.تجاوز.چوروچپاولگری.وطنفروشی.مرتکب بقتل صدها هزارهموطن ما درافغانستان بدستور بادران شان مرتکب شدند برای یکبار بطورسوآ هم از ملت افغانستان معذرت نخواستند و تا امروز با بسیار بیشرمی وبی حیاگی وسربلندی جنایات شانرا جهاد وخدمت به مردم ودفاع از وطن مینامند وهنوزهم ملت افغانستان را مدیون خویش میدانند تشنه وخواستار قدرت درکشورهستند که بالای ملت مظلوم وبیچاره افغانستان حکومت کنند که به واقعیت ننگ شان بادو بنام شرم هیچ نوع اشنایی ندارند بلکه علیه انسانهای خدمتگار دروطن دسیسه سازی هم میکنند وامروز وضعیت کشوررا بحرانی ساختند امروزکشورهایکه مانند روسیه امریکا انگلیس و پاکستان بلخصوص امریکا. روسیه و انگلیس جنگ قدرت نمایی و انتقام جویی بین شان میباشد با یدمردم افغانستان قربانی و خسارات انرا بپردازد براه انداخته شده و توسط نوکرانشان دسیسه هارا علیه جنرال دوستم براه انداختند تا که اورا وادار سازند کشوررا باید ترک کند دراین دسیسه حنیف اتمرمشاور امنیت ملی.معصوم استانکزی رئیس عمومی امنیت ملی.عبدالله رئیس اجرائیه .اعطای نور.امرالله صالح وسایررهبران تنظیمهای جهادی ( اشرار ) دخیل هستند که بتوانند اشرف غنی رادرتنگ راه قرار دهند و قدرت را بدست اورند وهداف شوم بادارانشانرا براورده بسازند اما افغانها بدانند خصوصآ انهایکه بر سرقدرت درافغانستان هستند بازنده خواهند شد وکشوررا بسوی تباهی و بربادی و ویرانی می کشانند بخود بیاید او مردم افغانستان کشور را ویران نسازید رئیس جمهور اشرف غنی یک آدم بی تجربه در سیاست ودر امور دولت داری است نمیداند و بی خبراز پلان های شوم شورای نظار جمعیت و اطراف یانش درداخل ارگ ریاست جمهوری میباشد آقای غنی باید بداندکه شورای نظارجمعیتی ها و دیگر احزاب جهادی از راه چال ونیرنگ بدستور بادارانشان همرایش بپیش می روند ودرامضاء نمودن پروتوکول همکاری با آنها تحت ریاست اعطای نور به نمایندگی ازحزب جمعیت و شورای نظاروجا گرفتن اعطای نور درداخل ارگ ریاست جمهوری وضعیت داخل ارگ وکشوردگرگون خواهد شد آنها هیچگاه با مردم و دولت دوست نمی شوند چون منافع شان در خطر می افتد آنها آمادگی یک کودتاه را علیه حکومت اشرف غنی دارند و کوشش دارند که براه بندازند چون آنها کوشش کردند که دوستم را درقدم نخست ازکناراشرف غنی و ازسطح راه شان دورکنند که فعلآ چنین کردند رئیس جمهورازهوشیاری کار بگیرد اگر به واقعیت وطنش را دوست دارد اگر عوام فریب در شانش نیست باید دوستم را درکنارش طلب کند و صلاحیت های عام وتام را نیز برایش نظربه نفوس وقدرت که دارد بدهد آنگاه پلانهای جمعیت ها شورای نظارو سایررهبران جهادی ( اشرار ) علیه حاکمیت خنثی میشود درغیرآن کاری نشود که خدای ناخواسته جنرال دوستم یاغی شود وبا تمام تهجیزات نظامی وافرادش که نسبت به جمعیتها ودیگر گروهای جهادی قویتروبا نفوس ترمیباشد با گروهای مخالف همدست و یکجا نشود طوریکه ما دردهه 70 دیده بودیم چراکه برای تمام مردم افغانستان یک تجربه شده است درغیر ان اقای اشرف غنی منتظر حوادث ناگوارهم خودش باید باشد و هم ملت بیچاره افغانستان چراکه ازان روزهراس دارم که یکبار دیگر جنگهای داخلی مانند سالهای هفتاد تکرار نشود ویکبار دیگر خدای ناخواسته مردم افغانستان همین زندگی نسبی ارام که فعلآ دارند بر هم نخورد وومردم بیچاره ما بخاک و خون کشانده نشوند.چراکه امریکا پلان دارد گروهای تروریستی داعش که در عراق وسوریه شکست خوردند ومتلاشی شدند و میخواهد که انهارا دوباره منسجم سازد و به ولایت های شمالی غربی و جنوبی افغانستان انتقال بدهد وجابجا نماید وامکان علت برخلاف شدند جنرال دوستم با رئیس جمهور غنی وامریکایی ها روی همین دلیل میباشد طبق اطلاع که از بیرون بدستش رسیده بود و امریکایی ها دیدن که دوستم ازپلان شان اگاه شد احمد ایشپی را بهانه کردند و مانند ان دیگر توطیه هارا علیه ان براه انداختند طور مثال احمد ایشچه را چرا در طب عدلی کابل که با وجود دکتوران مجرب و وسایل پیشرفته در اختیار دارند نبردند که به شفاخانه میدان هوایی بگرام نزد دکتوران امریکایی جهت معاینات بردند که سوال بر انگیز است و این خود وانمود میسازد که توطعه ای در کار است علیه دور نمودن جنرال دوستم از سطح راه شان میباشد .دوستان عزیزیکبار دیگر برایتان یاد اوری میکنم که من از جنرال دوستم دفاع نمیکنم خواهشمندم و امید وارم که چنین برداشت نکنید چون نظر به شرایط واوضاع روزدرکشورکه می بینم چگونه است وشده میرود نظر خویشرا ابراز داشتم .این بود نظر شخصی بنده آنچه که ازاوضاع روزرا مطالعه مینمایم گفتم وتحریر نمودم دیگر نمیدانم که تا کدام سطح حدث من درست است .( با حرمت )سمیر.تنهاجمعه ( 26 قوس 1395)*** ( 16 دسامبر 2016

محمود شریفی - لغمان- مهترلام باباقابل توجه نیرو ها ملی و روشنفکران!څنګه چل دی؟چل در سیاستهای منطقوی در کجاست؟دوستان گرامی

شرف غنی، حامد کرزی با حلقات مافیائی اطراف وی ( باخص مافیای مواد مخدره)، اتمر و ستانکزی و همچنان در این اواخر عبدالله عبدالله و عطا نور در تنظیم ( جابجا کردن) تروریستان بین المللی طالبان، حقانی و القاعده زیر نام گویا " داعشی ها " ماموریت اجرای پروژۀ خطرناکی به پیش می برند. یکی از تعهدات اینها (حاکمان مزدور و اجیر) به انگلیس و ادارۀ ماشین جنگی نظامی ایالات متحده همانا بعد از تنظیم و جابجائی تروریستان بین المللی گویا "داعشیان" در مناطق استراتیژیکی کشور، کمک های لوژستیکی و معاونت های استخباراتی( نسبت ارتباطات شان با اشخاص و حلقات جنایت پیشه منطقوی) به یورش آنها به اراضی آسیای میانه و به احتمال قوی اراضی مسلمان نشین روسیه از استراخوان تا قفقاز و سینگیانگ جمهوری چین می باشد. البته، باید گفت، که عطا نور و عبدالله عبدالله و دیگر قومندانان ساحوی جمیعتی درشمال، شمال شرق و شمال غرب با وعده های چرب، نرم و تضمینات، که در سفر اخیر شان به عربستان سعودی و امارات بدست آوردند، دوطلبانه در این پروژه پیوسته اند.تغییر 180 درجۀ در روابط عبدالله عبدالله، عطا نور و ظاهر قدیر( بعد از جنگ های زرگری یک ساله) با گروپ اشرف غنی، اتمر، استانکزی و حامد کرزی و حلقات مافیای اطراف وی مؤید و مبیین همه ماموریت جدید این خائنین به انسان وطن می باشد. هموطنان عزیز، ما شاهد سفر ناگهانی اشرف غنی به امارات بودیم . امارات یکی از کشورهایست که موازی باعربستان، ترکیه، قطر، اسرائیل، انگلیس، فرانسه و آمریکا، تروریستان داعشی را، تمویل، حمایت و پشتیبانی می‌کنند. اینکه ادارۀ رئیس جمهور منتخب آمریکا آقای دونالد ترامپ، با این پروژه خطرناک منطقوی چه برخورد خواهد کرد، هنوز معلوم نیست. اما، آنچه اشرف غنی، خلیل زاد، حامد کرزی و حلقات تروریستی جهادی های تنظیمی ، طالبان و مافیای مواد مخدره را با هم در یک صف واحد کشانیده است، همانا قسمیکه در فوق تذکر داده شد، تجمع تروریستان بین المللی در اطراف و اکناف کشور و انتقال ایشان به آسیای میانه، اراضی مسلمان نشین روسیه باخص اراضی قفقاز و سینگیانگ چین می باشد.روایت می شود، که در کنفرانس کشورهای قلب آسیا در هندوستان نریندرامودی صدراعظم هندوستان به اشرف غنی تفهیم نمود که بازیهای سیاسی- نظامی در منطقه حال تغییر است و تأکید نموده است، که برای احیای حیثیت برباد رفته "جامعه جهانی" و حکومت مزدور وحدت ملی، یک ملیارد دالر کمک بلاعوض نمآید، البته در صورتیکه تا حاکمان افغانستان از کشورتمویل کننده و پرورش دهندۀ ترورزم بین المللی یعنی پاکستان قاطعانه فاصله بگیرند. و در انزوای اقتصادی و سیاسی پاکستان با رهبری سیاسی هندوستان فعالیت های شانرا هماهنگ سازند.رشید دوستم، کمافی السابق از خود هیچ گونه اراده نداشته و ندارد. همیشه با دستگاههای استخباراتی ذیل المنافع شرارت و اختناق در افغانستان همکاری، غلام حرف شنو و فرمانبردار اجیر بوده است. باینکه علنأ ازحمایت استخبارات کشور های آسیای میانه بخصوص ازبکستان و ترکمنستان و هم چنان روسیه برخودارمی باشد، بازهم توسط حلقات معلوم الحال ترکیه و عربستان به مثابۀ کشورهای حامی داعشی ها به رشید دوستم کمک صورت میگیرد تا در پروسه تنظیم و جابجائی تروریستان بین المللی- داعشی ها وصدور آنها به آسیای میانه ، قفقاز و سنگیانگ با اشرف غنی، حنیف اتمر، استانکزی و عبدالله عبدالله و عطای نور همکاری نمآید. این مسئله در دیدار اردوغان رئیس جمهور ترکیه با حکومت و نظامیان پاکستان و سران گروه های تروریستی ترکستان شرقی گویا "تجزیه طلبان ایغور" مقیم در پاکستان نیز مطرح شده است.موقف امریکا:با انتخاب آقای دونالد ترامپ موقف بعدی آمریکا در ارتباط حکومت مزدور و مفسد، گروپ های تروریستی جهادی، طالبی و خصوصأ مافیای مواد مخدره خیلی ها مبهم می باشد. صحبت تیلفونی آقای دونالد ترامپ با صدراعظم پاکستان نوازشریف فقط یک بازی دقیق و خیلی پیچیدۀ شطرنج سیاسی باید تلقی شود. تبصره های چون، " اینکه آقای ترامپ می خواهد، پاکستان را از آغوش گرم چین و روسیه بکشد. و یا این که از صحبت تلیفونی آقای ترامپ با رئیس جمهور فلیپین و دعوت ایشان به آمریکا و یا در عین زمان از صحبت تیلیفونی آقای دونالد ترامپ با رئیس جمهور تایوان و وعده ادامه همکاری نظامی، اقتصادی و سیاسی وی به رهبری سیاسی تایوان، از طرف ژورنالیستان جوان به تبصره های ضد ونقیص کشانیده شده میرود؛ باید بیک نکته توجه کرد، که این موضوعات از گوشه های مختلفۀ یک سیاست کاملأ جدید و حتی غیر قابل پیش بینی می باشد، که در منطقه بوقوع خواهد انجامید.اما جالب برای مردم ما صحبت ها و داد و فریاد پرویز مشرف حاکم نظامی سابق پاکستان در این اواخر می باشد، بطور مثال، به قول گزارش دیلی پاکستان وی گفته است: " شرکت در کنفرانس قلب آسیا چیزی جز رسوایی برای پاکستان نداشت و وجهه بین‌المللی این کشور را خراب کرد. مشرف تصریح میکند، که" پاکستان باید وزیر امور خارجه داشته باشد که بتواند با اختیارات خود پاسخ مناسب به هند و سایر کشورها ( مقصدش ادارۀ آینده آمریکا می باشد) بدهد. به نظر وی : " در فرودگاه هندوستان به هیئت سیاسی پاکستان بی‌احترامی شد و به سرتاج عزیز اجازه ندادند کنفرانس خبری برگزار کند بنابراین به اسلام‌آباد توهین شد". مشرف در حالیکه خودش فراری از کشور می باشد، هم چنان گفت: با شیوه‌ای که هند در پیش گرفته پاکستان مجبور است پاسخی کوبنده به این کشور بدهد و اگر جنگ شود درس خوبی به آنان خواهم داد. پرویز مشرف تأکید کرده است که: " نواز شریف با راحیل شریف فرمانده قبلی ارتش هم کنار نیامد و به نظر می‌رسد وی نمی‌تواند با نظامیان به توافق برسد و از نتایج این رفتار خود عبرت هم نمی ‌گیرد. وی میگوید: برای یک نظامی امنیت و منافع پاکستان اهمیت دارد بنابراین نمی‌تواند بدون در نظر گرفتن این موضوع فقط به دولت خدمت کند. از این طور صحبت ها معلوم می شود، که برای پرویز مشرف هم در پروژۀ گویا داعش سازی افغانستان حلقات معلوم الحال کشور های شرق میانه: عربستان، قطر، امارات متحده، ترکیه و اسرائیل سهمی قایل شده اند.موقف هند:هند کشوریست که مخالفت های سرحدی با چین و پاکستان دارد. در عین زمان از بنیادگرائی و تروریزم خسارات بزرگ مادی و معنوی و بشری را متحمل شده است. در عین زمان ثبات سیاسی در افغانستان باعث رشد تجارت هند از طریق افغانستان به آسیای میانه و ایران میگردد. نا دیده نباید گذاشت حاکمیت قانون، ثبات و آزادی و رهائی افغانستان از حاکمیت از تروریستان جهادی های تنظیمی، طالبان و القاعده یکی از اولیت های حکومت هندوستان بشمار میرود!زیرا، هندوستان به مثابۀ دومین قدرت اقتصادی منطقه منافع خویشرا در افغانستان با ثبات می بیند و بس! همکاریهای هندوستان با آمریکا و روسیه و یا حتی با چین و ایران نهفته در همین موضوع می باشد. درضمن تأکید باید کرد، که اگر امریکا بخواهد حرکات چین را در منطقه و آسیای جنوبی و جنوب شرق آسیا محدود و تضعیف کند، بدون همکاری صادقانه و یک اتحاد قوی باهندوستان دیگر راهی ندارد.توافقات صلح گلبدین با دولت افغانستان یک معامله خطرناک امریکا (ادارۀ اوباما) و پاکستان می باشد. هردو طرف منافع شآنرا از برگشت گلبدین در افغانستان دارند. و مشخصا استخبارات پاکستان که کنترول کاملی بر گلبدین دارد، با توجه به دیدگاه ضد هندی او، می‌کوشد از وی برای برهم زدن مناسبات مردم افغانستان و هندوستان منفعت ببرد. چنانچه رستم شاه مهمند، سفیر سابق پاکستان در افغانستان نیز در گفتگویی با رادیو آشنای صدای امریکا (۵ میزان ۱۳۹۵) اظهار نموده بود، که" پیوستن گلبدین به دولت کابل تأثیری بر تأمین صلح در افغانستان نداشته، بلکه پاکستان می‌کوشد به وسیله او نفوذ روبه رشد هند را مهار نماید.بدراکمار به درستی شرح می‌دهد که گلبدین در طول تاریخش بازیچه دست استخبارات گوناگون بوده است، طی جنگ ضد شوروی بیشترین امکانات سی.آی.ای را در اختیار داشت و حتی رونالد ریگان شخصا از او برای ملاقات در کاخ سفید دعوت بعمل آورده بود: "معاهده اشرف غنی – گلبدین، در ضمن یک معامله امریکا – پاکستان نیز است... از جانب دیگر گلبدین یک انتخاب مورد توافق برای هردو سی.آی.ای و آی.اس.آی است".که هردو پاکستان و امریکا در پی تغییراتی در اداره کابل اند و از تلاش های کرزی برای کسب مجدد قدرت نگرانی دارند بنا بازگشت گلبدین را برای تغییر توازن قدرت در دولت مورد توافق قرار داده اند: "حکمتیار یک شخصیت سیاسی شدیدأ جاه‌طلب و در زمینه عملی بازی قدرت شدیدأ سنگدل است. امروز آرزوی او چیزی کمتر از ریاست جمهوری افغانستان نخواهد بود. بنأ از این به بعد چیزهای زیادی اتکا بر این دارد که جاه‌طلبی طغیانی او به چه شکلی بروز خواهد کرد. اگر تاریخچه گذشته‌اش را معیار قرار دهیم، او در راه رسیدن به قدرت هیچگونه مخالفتی را تحمل نخواهد کرد"."اشرف غنی، حنیف اتمر و سایر اطرافیان کرزی برای پوشانیدن دست بیگانگان در پشت معاهده ننگین با گلبدین تلاش دارند، که آنرا یک عمل کاملا "بین‌الافغانی" جار بزنند، اما حقایق افغانستان و شواهد رساننده آنست که این معامله بدون طرح و مداخله باداران امریکایی شان هرگز نمی‌توانست، عملی گردد. هرچند این معامله زیر نام دلپسند "صلح" انجام پذیرفت، اما عملا برنامه‌های پنهان دیگری در آن نهفته است که هیچگونه ربطی به صلح و ثبات در کشور ندارد و برعکس افغانستان را شدیدتر به جنگ و درگیری سوق خواهد داد". فراموش هم نباید کرد، که روابط گلبدین با رشید دوستم وجا بجا کردن تروریستان بین المللی - داعشیان در مناطق مختلفه شمال کشور، تحت رهبری ترکیه و عربستان مناسبات وضعیت کاملأ اختناق آور و فجایع بزرگ اجتماعی را در کشور ما ببار آوردنی است.

محمد عالم افتخارطرح پیشنهادی ايجاد اکادمی تحقيقات معارف اسلامي و انسانی

این متون سندی؛ در حدود یک دهه پیش؛ در یکی از کتاب های اینجانب؛ البته به دنبال تحقیقات و تحلیلات مربوط؛ آمده بود که از چند سال بدینسو روی انترنیت نیز قابل دسترسی میباشد. مگر درین روز ها که خوشبختانه ضرورت اصلاحات در آموزش های دینی مدارس و مکاتب و دانشگاه های کشور در فضای سیاسی و مذهبی و دولتی و فرا دولتی با حدت ویژه؛ مطرح میباشد؛ که هنوز بیشتر احساساتی و شعاری است تا تدبیری و مصممانه و سازنده؛ به موقع دیدم تا آنها را مستقلانه آماده نشر و تقدیم به پیشگاه هموطنان و اولیای اندیشه و صلاحیت و مسئولیت نمایم.خوشحالم که روز تا روز جبر های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و امنیتی ملی و جهانی؛ مبرمیت و قابل اعتنا و توجه و اهتمام بودن همچو اندیشه ها را که با جوهره خرد و خونابه دل؛ صورت بسته است؛ نشان میدهد.ضرورت استخلاص دین و قرآن از چنگ خائنین ملی:مليونها شهيد و معلول و معيوب و معتاد و مريض و آواره و محتاج اين سرزمين که هر يک از آنان ميتوانست؛نابغه يي، عالم جيدي، فيلسوف کبيري، فقيه پرفتوحي، سردار نجات بخشي، رهبر بصيري، زعيم رهگشايي، پيشواي صديقي، مخترع کشافي، طبيب حاذقي، آموزگار مدبري، نويسندهِ خلاقي، هنرمند آفرينشگري و خلاصه يک عضو پر توان و سخت فايده رسان نه تنها به ملت ما بلکه به تمامي عالم و آدم باشد؛ولی با دريغ بی پایان؛ فداي سياست هاي شيطاني و بازي هاي فرعوني و شدادي؛ در پوشش عوامفريبانهِ ديني و مذهبي یعنی فدای مطامع اختاپوت جنگ صلیبی گرديدند؛همه و همه می طلبند که بايد دیگر براي يکبار و به طور هميشه؛ دين و وجدان و عقايد ملکوتي مردم مؤمن و خدا پرست ما از چنگال ايادي شيطان، از انحصار سودا گران بي غيرت داخلي و فرستادگان وحشي دجال مشرب از پُشت مرز هاي مصيبت زا و فلاکت آفرين؛ نجات يابد.دين مقدس اسلام که مقام رفيع ملکوتي دارد، جايگاه آن در پاي عرش اعلاي رب العالمين است، نبايد به پرتگاه پست و ملوث و آگنده از کثافت و ريا و دروغ سياست و تجارت کاباره يي و مکاره يي پائين آورده شده هم ديانت و عقايد پاک و قدسي مردم پايمال و هم بالواسطهِ آن مانند قرن ها و دهه هاي گذشته؛ خود آنان، اولاد و ازواج و مال و ملک و شرف و ناموس شان به ليلام و آتش و خاکستر سپرده شود.حکم مؤمن بهِ ما قرآن عظيم الشان است که تا خود شما نفس ها و عقل هاي خود را تميز و تطهير و بيدار و جرار نسازيد، بِه شدن روز و روزگار و ترقي و تعالي و رستگاري دنيوي و اخروي تان محال است.لهذا برای تحقق کافهِ اهداف وآرمانهای واقعاً شریفانه، نجیبانهِ رهایی بخش و رستگاری آفرین ملی اشتراک عاقلانه، عادلانه، از خود گذرانه وعاشقانه در حیات ملی، سازماندهی، قوام و کمال آن در حکم فرض عدول ناپذیر برای همه گان است!اين درست است که نبي کريم پيامبر عاليقدر اسلام و کتاب آسماني اش (قرآن مجيد) منسوب به عرب و زبان عربي است. اما به هيچوجه و هيچ صورتي، اين دين کامل و شامل الهي بر وفق کدام امتيازي، عرب را بر غير عرب، سلطان و حکمران مطلق تا قاف قيامت نساخته است. نزد اين پيغمبر جليل و اين کتاب مبین؛ بهترين مردم، نه عرب يا عجم بلکه فقط و فقط و تنها و تنها «متقي ترين» ايشان است.برعلاوه این حقیقت سخت سزاوار تحقيق و تدقيق همه جانبه و مایهِ الهام و افتخار فراوان است که اجداد و نياکان آريائي و خراساني ما در تکميل و تکامل دين اسلام و تمدن اسلامي، سردار و پيشوا و رهبر و فرمانده بودند نه فقط دنباله رو و سياهي لشکر.باید مضمون و محتوای درخشان این فصول تاریخ خراسان بزرگ و افغانستان اسلامی که عمدتاً با تعمد شؤونیزم عربی و بعدتر با جعل و تزویر فاشیزم قبیلوی حتی الوسع به تحقیر تخطئه و نسیان مواجه شده است، با روشنایی و درخشش شائیستهِ آن؛ آفتابی و به فرزندان وطن، به عرب وعجم و به مجموع بشریت تفهیم و تصویر و متبلور و متجسم گردد!چنانکه حضرت سلمان پارسي صحابي جليل القدر آريائي حضرت محمد مصطفي(ص)، از ياران انگشت شمار شبانه روزي آنحضرت بود، تدبير با شکوه نظامي وي در ((غزوة خندق))، اخلاق حميده و پارسايي بي زوال و تزلزل ناپذير وي در حيات روزمره و همچنان در ايام حکمراني مداين و ساير خدماتش در گسترش اسلام، نقش عظيمي به جا گذاشته است؛ و حسب اشارت صریح قرآن کریم؛ ایشان توسط مردمان زمانه ـ البته با نیات نادرستی ـ؛ حتی در مقام آموزگار حضرت محمد؛ نیز تلقی می گردیده اند.قوم حضرت سلمان علی البدل قوم حضرت محمد(ص):مسلماً هيچ کس تا کنون به مردم ما نگفته، ولي اين حکم قرآن عظيم الشان، آنهم در سورهء مبارکهء (محمد) و به خصوص در آخرين آيهء آن است که اگر (اعراب) که آخرين کتاب الهي و پيامبر اولي العزم آخرالزمان از لحاظ زبان؛ آنان را افتخار نسبت به خويشتن نصيب گردانيده است؛ از تعاليم حقيقي رب العالمين، روي بر تابند، خداوند اکبر و اعلم و اقدس قوم ديگري را براي پيشبرد صحيح و سليم هدايت قرآني (صراط المستقيم) و تداوم تعليم و تعلم رسالت محمدي (ص) بديل شان بر گزيده و يا بر خواهد گزيد.اتفا قاً در صفحهء (٥٤) طبع دوم سال ١٣٤٧ جلد ششم قرآن مجيد با ترجمه و تفسير (چاپ کابل) آمده: (( در حديث است (که با اطلاع از اين آيهِ کريمه) صحابه عرض کردند: يا رسول الله! آن قوم ديگر کيست که (در اين آيه) بسوي آن اشاره شده؟)).رسول مقبول(ص) بر شانهء حضرت سلمان پارسي دست گذاشته فرمودند:((قوم اين مرد!)) .علامات اين پيشگويي پيامبر اکرم که خود بالذات معجزه يي از معجزات آنحضرت است، در تاريخ اسلام کم نيست. منجمله سپهسالار خورشيد آساي اسلام – ابو مسلم خراساني و ياران تاريخ آفرينش؛ بهترين پاسداران خلاقت اموي و سپس مؤسسان درجه اول و تکوين دهنده گان خلافت ٥٠٠ ساله عباسي و معراج بخش مدنيت اسلامي عصر عباسي اند.امام ابو حنيفه ابن نعمان کابلي؛ مؤسس و تدوين کنندهِ فقه درخشان حنفي که تا کنون اضافه تر از نصف مسلمانان جهان اعم از عربي و عجمي پير و مقتدي وي ميباشند، شخصيت پُر عظمت ديگري است که حق و سهم جليل و سترگ اجداد آريائي و خراساني ما و همکيشان همخون مان در ايران و ماورا النهر و فلات عجم را مبرهن و مسجل فرموده.و علاوه بر اينها کهکشاني از بزرگمردان و ابر زنان شجاع و پارسا و پر غرور و پر نبوغ ما تاريخ عمومي اسلام را طوري زينت بخشيده و اساساً آفريده اند که – اگر شخصيت و روحانيت بيرون از قياس حضرت پيامبر اکرم را که در حقيقت به هيچ ملت و قوم بخصوصي تعلق جداگانه نداشته و از جانب رب العالمين(بهترين عالم) معرفي شده است، استثنا نماييم- حق و سهم و ميراث ما در ديانت و مدنيت کبير اسلامي حتي بيشتر از دو بر سه است.درکتاب ((معجزات پيامبر اسلام)) که ماْ خوذ از منابع معتبر فقهي و تاريخي اسلام است ((علي ابن عبدالله (رض) روايت ميکند: روزي پيغمبر اکرم(ص) در مجمعي از اصحاب دست نيايش به درگاه آفريدگار جهان باﻻ نموده، در خواست کرد، الهي! به شام ما و يمن ما برکت بده. و سه بار اين دعا را تکرار فرمود. در هر مرتبه اصحاب از نبي کريم تقاضا ميکردند تا در بارهء نجد نيز (که در آن وقت سومين شهر بزرگ اسلامي بود) دعا نمايند. بالاخره رسول الله (ص) به تقاضاي مکرر اصحاب چنين جواب دادند: اهل نجد مستحق اين دعا نيستد، چونکه از اين جا به همدستي گروه شياطين فتنه ها بر پا ميشود و هرج و مرج ها بوجود ميآيد.در همين کتاب اضافه ميشود: ((نجد موضعيست در قرب مکة مکرمه. طبق پيشبيني نبي کريم (ص) واقعهء جمل و صفين در آنجا رخ داده و ظهور دجال لعين و ياجوج و ماجوج از اين ناحيه بوقوع خواهد پيوست. مسلک باطلهء وهابيت که به زعامت محمد ابن عبدالوهاب (نجدي) از سال ١١١٥هجري قمري به اين طرف در عينية نجد جزيره نماي عربستان سعودي به ظهور پيوسته و پيرواني از خود دارد، هم متکي به اين پيشبيني هاي رسول الثقلين ميباشد)).چيزي کاملاً مسلم و مبرهن است که اعراب مؤمن و مسلمان و متقي و مستمسک حقيقي به حبل المتين الهي يعني قرآن مقدس، برادران ديني و انساني و جزء وجود و قلب و روح ما اند و ما حتي بنا بر حرمت قرآن عظيم الشان که به زبان عربي نازل گرديده است، بنا بر حرمت ذات مقدس و نوراني حضرت محمد عربي (ص) پيامبر دين مقدس و مؤمن بهِ خويش و بنا بر حرمت عالي ترين مکان هاي مقدسه و متبرکه اسلامي يعني حرمين شريفين که سرزمين عربي به يُمن وجود آنها مشرف است، منحيث المجموع به برادران و خواهران عرب خويش؛ احترام بيش از اندازه نيز قايليم.ولي بدبختانه بخصوص حقايق دهه هاي اخير و رويداد هاي خونين فرعون صفتانه و بربرمنشانه در سرزمين اسلامي ما و عليه جان و مال و شرف و ناموس و امنيت و سلامت هموطنان ما که منجمله به تحريک و تمويل و سازماندهي افراد و گروه هاي عرب نما و از جمله گروه بن ﻻدن،…. ، مدرسه والا های پطرو دالر و ديگر وهابيون رخ داده و ميدهد، واقعاً حاکي از چي چيزيست؟آيا زمان آن نرسيده است که از خود بپرسيم: مگر تاريخ فرعونيت باری ديگر تکرار نميشود؟اين قتال و وحشت براه انداختن عليه فرزندان و وارثين صحابي جليل القدر پيامبر اسلام حضرت سلمان پارسي، بشکلي از اشکال به وعيد قرآني فوق الذکر و حديث آمده به دنبال آن رابطه يي به هم نميرساند؟؟!مقام دين؛ منيع تر و رفيع تر از سياست است و آنقدر منيع و رفيع است که اساساً در تصور نمي گنجد . بدين جهت از همين جا بايد قبول کنيم که وهابيت و ديگر جريانات ارتدادي در پوشش دين و دعاوي ديانت و اصلاح ديانت، دين نيست بلکه تنها و تنها سياست است و آن هم سياست وحشيانهء فرعوني!بايد مقام دين مبارک و مقدس خود را محفوظ داشته، به اين پديده ها، طوريکه شايسته است، فقط و فقط به گونه سياست و جنگ طلبي منافقان نگاه کنيم و به مثابهِ سياست و توطئه با آنها برخورد تحقيقي، اکتشافي، استخباراتي و تدارکاتي نموده بالنتيجه تدابير سياسي و رزمي تدافعي متقابل اتخاذ نماييم.لهذا شايستة شان و شرف ما نيست که ارثيهء کبير معنوي تاريخ و نياکان خود را در وجود حقيقت دين مقدس اسلام، فرهنگ و تمدن اسلامي دست کم گرفته و عنان آن را بدست ((ﻻرنس)) هاي زمان و ابليس هاي پنهان و عيان از خود و بيگانه رها کنيم.بباید دین مقدس خویش، افتخارات عظیم نیاکان خود در تکوین و تکامل تمدن، فرهنگ و معنویات اسلامی و قرآن مجید مؤمن بهِ خویش را از چنگ اختاپوت جنگ صلیبی و فاشیزم منحط و مرتد قبیلوی؛ بدر آورده و حقیقتاً مالک و متولی آنها گردیم تا باري ديگر عظمت و جلال و تقديس و تهذيب قرآن و اسلام در سرزمين سلمان پارسي، ابو مسلم خراساني، امام اعظم ابو حنيفه، امام غزالي، ابن سينای بلخی، فخر رازي و کهکشاني از خرد و دانش و تدين و تبحر همانند آنان احيا و برپا گردد.«دینِ دولت» تدوین و آموزش سراسری واحد می طلبد:آسان است که در قانون اساسی نوشت: “دین دولت جمهوری اسلامی افغانستان، دین مقدس اسلام است” ولی از آنجا که دین دولت، راهنمای عمل و تقوی و وظیفه و مسؤولیت است، الزامی و اجباری است که بطور بلامنازع وعاری از ابهامات و شائیبه ها تدوین و در تمام زبان های ملی کشور و به یکسان در اختیار جویندگان علم و حقیقت که مسلماً مشمول کافه مردم افغانستان است، گذاشته شود.مردم افغانستان هرگز حاضر نیستند وهابیت، دیوبندیت، قادییانیت، اخوانیت، ایدیولوژی پاکستان، ایدیولوژی القاعده، خرافات قبیلوی و طالبانیزم را به مثابهِ دین دولت مطبوع خود بپذیرند تا زمانیکه بر مفردات اصول و ارزش های دین مقدس اسلام چنین اجماع ملی تحقق نیافته حکم این مواد قانون اساسی معلق وغیر قابل اجرا وغیر قابل دفاع است.به منظور تحقق مستدام این فریضهِ سترگ ملی به نظر بنده قبل از همه باید کار را به قرار زیرین آغاز باید کرد:طرح پیشنهادیايجاد بنياد تحقيقات معارف اسلامي و انسانی:علاوه بر آنچه گفته آمدیم يکي از شرايط بنيادين، بسيار مهم و سخت توجه طلب و وسواس بر انگيز پروسة قوام ملي و از جمله تسري تمام و کمال رواني و معنوي هويت ملي، بلوغ وحدت ملي، اساسگذاري درست و تکامل منطقي و هدفمند دولت ملي همانا اعتناي خردمندانه، علمي و عملي به معارف اسلامي و انسانی است.بلا درنگ بايد قيد کرد که عالم نمايي ها، برخوردهاي فلسفي و جدلي و احياناً ساينتفيک با اهل دين و معتقدات وجداني توده هاي مردم، جز در محيط هاي تحقيقي و اکادميک، ماجرا جوي يي داراي عواقب فجيع و وخيم است. کما اينکه تجارب قابل ملاحظه يي طي دهه هاي اخير، در زمينه به سطح ملي اندوخته شده است.صرف نظر از واقعيت عقب ماندگي کنوني اقتصادي ـ تاريخي در منگنهِ شيوهِ زندگي قبيلوي و پدرسالاري و نيمه فيودالي که ناگزير پوسته رو بنايي آنها منحيث المجموع واپس زده و منحط است، وجدان ديني و باور هاي ژرف اساطيري و ملکوتي، توکل به ماورالطبيعه و قضا و قدر نه فقط چيز هاي در خور بر خوردهاي سبکسرانه نيمچه دانشمندانه و فضل فروشانه نيست، بلکه به اتکاي تجارب پيشرفته ترين جوامع بشري، غنيمت هاي ذيقيمت فرهنگي، معنوي و رواني جامعه بشري شمرده ميشود. همانقدر که سوء استفاده سياسي و غرض ورزانه از اين گنجينه هاي فرهنگي و رواني، محکوم و منفور است، برخورد نا بخردانه در تلطيف و تبيين و تعليم و تعلم و خلاصه در بهره گيري حد اعلي مثبت و مطلوب ملي و انساني از آنها نيز مطرود و مردود ميباشد.با در نظرداشت اين واقعيت بسيار روشن که در حال حاضر اساسات و حقايق گنجينه هاي اساطيري و فرهنگي ما به شمول نصوص و مفاهيم اصلي و حقيقي دين مقدس اسلام در انبوه عظيمي از خرافات قبيلوي و شيوه هاي توليد و تفکري که حتي به ماقبل التاريخ بر ميگردد و علاوتاً با تيوري ها و ايديولوژي هاي التقاطي و ارتدادي مولود استعمار کهن و نوين غربي و شرقي در آميخته و مغشوش است؛و با درنظرداشت اينکه، حقايق و ارزش هاي تلطيف شده، ناب و نفيس وجداني و اخلاقي ديني و اسلامي در بازسازي و نوسازي مادي و معنوي کشور و ملت ما جا و مقام رفيعي دارد، ايجاد اکادمي، مرکز و بنياد تحقيقات معارف اسلامي يک ضرورت بسيار جدي و سترگ ملي ما است.اين مرکز يا بنياد که در هر حال عاليترين و نيرومندترين اکادمي به بهترين مفهوم علمي و معاصر آن خواهد بود، بايد در گام نخست بر مباني زيرين استوار باشد:ـ با در نظرداشت اهميت ملي ارزش معنوي و رواني، الهام بخشي در کار و توليد و ساير ملاحظات که نام و عنوان ميتواند و بايد داشته باشد، پيشنهادي در حد يک اصل مسلم؛ اين است که اکادمي مورد نظر بايد به نام نامي صحابي شگفت انگيز، سخت بزرگوار و پر افتخار خراساني حضرت محمد (ص) پيامبر اسلام يعني ((سلمان پارسي)) مسمي گردد.تازه خود، شناخت دقيق و عميق حضرت سلمان (رحمت الله عليه)، سر گذشت تاريخي وي، سهم و تاثير وي در تکوين و پيروزي دين اسلام، اخلاق و مميزات زندگاني شخصي و همچنان حيات حکومتي اش چيزي بسيار پر ارج، گرانبها و اثر گذار در کليه عرصه هاي زندگاني معنوي و اخلاقي جامعه ملي ما بوده و ميباشد.و بدينگونه، انشا الله، خواهيم داشت: اکادمي يي با عاليترين مشخصات و محتوي علمي بنام (بنياد تحقيقات معارف اسلامي و انسانی سلمان پارسي).لهذا در ادامه متن همين نام را به کار مي بنديم.ـ بنياد تحقيقات معارف ديني و اسلامي سلمان پارسي يا به اختصار ((بنياد تحقيقاتي سلمان پارسي)) از همه اولتر بايست مؤسسه کاملاً ملي باشد، نه مؤسسه دولتي و نه هم مؤسسه يي مربوط به سکتور خصوصي.ـ بودجه اين بنياد بايد ترجيحاً از طريق گشايش صندوق خاص پولي که مساعدت هاي مالي بدون قيد و شرط و خالصانه کافه افغانها، مؤسسات و نهاد هاي اجتماعي و فرهنگي ملي و بين المللي و هکذا مسلمانان و ساير علاقمندان و اخلاصمندان در سراسر جهان به آن واريز گردد، تدارک و تامين شود، اما به هيچ وجه تمويل آن از جانب تنها يک مرجع؛ دولت، مؤسسه يا شخصيت ملي و فراملي پذيرفتني نيست. بگذار، لااقل در اين مختصر از اقامه ادله و براهين در اين زمينه صرف نظر کنيم.ـ علاوتاً، بذل کننده گان مساعدت هاي مادي، حتي نبايد توقع بيش از حد اِخبار و اشاعه و سيع کمک هاي شان را داشته و يا خود به چنين اِخبار و اشاعه دست بزنند. صورت حساب بودجه وي بنياد با اعلام مراجع مساعدت و تمويل و چگونگي بيلانس دخل و خرچ و مفاد و ضرر، در نشرات موقوته بنياد، درج و به اطلاع مردم افغانستان، مسلمانان دنيا و ديگر جهانيان بايد رسانيده شود.ـ بنياد تحقيقاتي سلمان پارسي، بنياد تحقيقات همه جانبه معارف اسلامي و ایضاً انسانی است و بدين جهت نيز در نام اصلي آن کلمات ((اسلامي و انسانی)) بايد به طور مؤکد و تغيير ناپذير حک و ثبت باشد. ((انسانی)) بدين معني که پيرامون مجموعه معارف ديني و فکری بشریت از نخستين مراحل ميتالوژي و عناصر پرستي تا تمامي زواياي تاريخي، معنوي، فقهي و اخلاقي اديان ادعا شده چون برهمني، بودایی، زردشتي و اديان قبول شده به مثابه منزلات آسماني؛ با آخرين اسلوب ها و ميتود هاي علمي تحقيقات به عمل آورد و همزمان تمامی اندیشه های معرفتی و فلسفی و هنری و علمی و تکنولوژیک محصول خرد و دماغ آدمی را بررسی و نقد و ارزش یابی نموده تناسب ها و تناظر های آنها با ادیان و باور ها؛ و چونی و چرایی همه اینها را چنانکه نیاز سوزان نوع بشر است؛ کشف بدارد و پاسخ بگوید.ماحصل تحقيقات را براي استفاده طبقات سِني گوناگون جامعه افغاني از اطفال کودکستانی گرفته تا شاملان مکاتب و مدارس و دانشگاه ها و کاربران رسانه های سنتی و انترنیتی به طرز شايسته آن تدوين و در اختيار دولت و مؤسسات ملي تعليم و تربيه، تحصیلات عالي و مسلکي، مطبوعات و رسانه ها و مراکز تعليم و تربيه ويژه ديني و عموم مردم قرار دهد.((اسلامي)) بدين معني که در مورد دين مقدس اسلام به مثابه آخرين و کاملترين دين آسماني که در عين حال دين عموم مردم افغانستان است، تحقيقات، تتبعات و تاليفات آن انتها درجه مسؤولانه، روشنگرانه، عميق و دقيق بوده؛ از جهل و سفسطه و افراط و تفریط و تعصب و تحجر عاری است. لهذا جايگاه اين دين بزرگ را روشن و مشعشع در ميان تمامي اديان و باور هاي ديني قديم و جديد بشري مبرهن خواهد کرد، اساسات واقعي آنرا مسجل و مدلل، از اکاذیب و تحریفات و تلبیسات تفکيک نموده اصول و نصوصي را که طرف منازعه و مباحثه بوده و منجر به ايجاد شعب و فرق و مذاهب گوناگون در اين ديانت واحد گرديده است را از لحاظ تاريخي، اوضاع اقتصادي و سياسي هر زمان، تحليل و انالیز و بازیابی میدارد؛و با مطالعات پيرامون پيشوايان و بنيان گذاران قرائت هاي گوناگون، کشفيات در مسايل روانشناسانه، ايديولوژيک، سنن مسلط فرهنگي ماورا ديني در زمانه مورد نظر، باور هاي قومي و قبيلوي (اتنيکي)، وابسته گي هاي مستقيم و غير مستقيم با ارباب اقتدار و بر عکس حالت هاي اپوزيسيوني و ديگر عوامل مؤثره عيني و ذهني در زمان و مکان مورد نظر چون نفوذ های استخباراتی و مافیایی مطالعه، تدقيق و تبيين نموده، دريافت هاي علمي، مستدل، مستند و مبتني بر ادله و براهين روشن و مشخص را در زمينه ارائه و بالنتيجه به رفع و دفع غبار ها و دود هاي سوء تفاهمات، تضادها و تناقضات ـ چه بسا خونين و وحشيانه ـ علماً و عملاً نقطه پايان خواهد گذاشت،اعتلاي معنويات ديني و اخلاقيات ملت شمول نيکو و حسنه را تأمين و آنرا به وجدان ملي مردم ما مبدل خواهد کرد.ـ يکي از هزاران برنامه کاري بنياد تحقيقاتي سلمان پارسي عبارت است از تحقيقات و کاوش هاي گسترده و در کامل ترين ابعاد پيرامون حدود و مباني ((جهاد)) در مسیحیت و اسلام و آئین ها و ایدئولوژی های دیگر قدیم و جدید، تدوين تاريخ کاملاً علمي و مسؤولانه ((جهاد)) در زمان حيات پيامبر بزرگ اسلام، در زمان زندگاني و خلافت خلفاي راشدين و هکذا در مراحل مختلفه تاريخ خلافت ها، سلطنت ها و امارت هاي منسوب به مسلمانان در سراسر جهان به طور اعم و در کشور و سرزمين اجدادي ما به طور اخص.ـ تحقيقات و تتبعات کامل و شامل در مورد مذاهب متعدد «اسلامی» و برداشت هاي سياسي ـ سازماني جنگ افروزانه از آنها، اکتشافات در حقايق پيرامون سازمان هاي تروريستي و مافيايي منسوب به اسلام از قبيل ((القاعده)) و داعش؛ علل، انگيزه ها، بستر ها و دلايل اجتماعي و روان شناسانه، سياسي و فرهنگي آنها، مطالعات در باره جنبش هاي تروريستي منسوب به اسلام، تروريزم سازمان يافته داراي اهداف فردي و جمعي ملکي و نظامي، تروريزم انتحاري، اصل ((انتحار)) در اسلام، راز ها و رموز، اصول و ميتود هاي تربيت و تجهيز انتحاريون بنابر اهميت و ضرورت ملي و بين المللي عاجل آن، يکي از برنامه هاي فوري و دست اول بنياد تحقيقاتي سلمان پارسي بوده و ميباشد.ـ تدوين مؤکداً علمي، همه جانبه، خونسردانه، غير جانبدارانه و دور از احساسات و جذبات فضل فروشانه و تفاخرات مبالغه آميز ملي و مذهبي تاريخ آنچه که بنام ((جهاد ١٤ ساله)) در افغانستان معروف شده با تحقيقات همه جانبه جيوپوليتيک و تاريخي اين دوران، نقش پاکستان، ايديولوژي و استراتيژي هاي سياسي، نظامي، مذهبي و سوق الجيشي آن در اين پروسه، نقش هاي ساير همسايگان با تفکيک نيرو ها و واحد هاي دولتي، نيمه دولتي و غير دولتي آنها، نقش «جنگ سرد» و رويا رويي ابر قدرت ها در منطقه و خلاصه تمامي آن واقعيت ها، حقايق، اسناد، شواهد و دلايل که به روشن شدن کم و کيف اين پروسه مدد رساند، ملي ترين رسالت بنياد تحقيقاتي سلمان پارسي ميباشد.ـ تدوين تاريخ و دانستني هاي جامع و کامل پيرامون طالبانيزم، سيطره و لشکر کشي ها، سوانح و فجايع ارتکاب شده توسط طالبان که از همان آغاز همدوش با نيروهاي ويژه القاعده و مليشه هاي پاکستاني به تحرک آمده و تا کنون غايله شان به نحوي از انحا ادامه دارد، با در نظرداشت تصادف تاريخي ظهور طالبان با ختم اعتبار صد ساله گی تاريخ خط استعماری «ديورند» و تصادف سقوط شان با سانحه تروريستي انتحاري بي سابقه در تاريخ بشر يعني فاجعة ١١ سپتمبر ٢٠٠١ در ايالات متحده امريکا و عواقب آن؛ فصل مطالعه و تحقيق ويژه و عاجل ديگر کانون يا بنياد تحقيقات ديني و اسلامي سلمان پارسي شمرده ميشود.ـ تحقيق پيرامون مقوله ((عالم دين)) و مراتب آن، ضابطه ها، اوصاف و مشخصات و بالنتيجه تدوين اصول و مقررات دقيقاً مبتني بر اساسات پاکيزه اسلامي و مبادي منزه شرعي براي تثبيت عنوان ((عالم دين))، ترفيع درجات آن، حقوق و امتيازات آن، صلاحيت ها و مسووليت هاي آن، تنبيه و مجازات آن تا سرحد سلب عنوان ((عالم دين)) يا تنقيص درجه آن در صورت تخلف از اصول موضوعه اخلاقي و احساس مسؤوليت ديني و مذهبي، ملي و بشري در ساحه صلاحيت ها و امکانات کاري و اثر گزاري اش و ملاحظات لازم و ضروري فراتر، وظيفه ملي و مذهبي ديگريست که در برابر کانون تحقيقاتي سلمان پارسي (ع.ر) قرار دارد.ـ رسالت بزرگ روحاني و معنوي ديگر بنياد تحقيقاتي سلمان پارسي عبارت است از تحقيق و مطالعه عميق و دقيق مجدد در مورد کان و کيف زيارات، مزارات و اماکن متبرکه، کشف و جستجوي محلات قتل و دفن سرداران و قهرمانان نامدار ملي و ديني وطن ما که بنابر وحشيگري هاي اجانب سلطه گر و فرعون صفت و نوکران جاني تر و خايين تر وطني آنها مغشوش و پنهان شده و يا برازندگي و عظمت و جلال شايسته و بايسته را ندارد و هکذا دريافت و تشخيص محلات قتل هاي دسته جمعي، کشتار هاي بي رويه کودکان، زنان، جوانان و پيران بي دفاع و يا مغلوب اين سر زمين، به گناه مدافعه از خاک و وطن، آزادي و استقلال، شرف و ناموس و احياناً معتقدات پدران و نياکان. تحليل و توصيف دقيق و وسيع اين سوانح و قرباني هاي لرزاننده و سفارش تدارک منار هاي يادگار، فيلم ها و آثار تجسمي متناسب با حقايق تاريخ و نگارش تاريخنامه هاي درسي، داستانها، رمانها و آثار ادبي و هنري…پيشبيني ميشود که نخستين محققان و اکادميسين هاي اين بنياد از طريق امتحان کانکور بسيار جدي و دقيق تحت نظر تيم استادان معروف و داراي وجهه ملي از پوهنتون هاي کشور، اکادمي هاي علوم، مؤرخان، محققهن و خلاصه مردان و زنان به نام رسيده علم و فرهنگ کشور از ميان داوطلبان بر گزيده شوند و تداوم اين امر، البته در چوکات خود کانون و بنياد؛ اصول، راه ها و وسايل خويش را خواهد يافت.نظام داخلي بنياد بر مبناي اصول تجربه شده و مثبت در جامعه بشري يعني اصول مرکزيت توأمان با دموکراسي سازمان يافته، نتايج مطالعات و تحقيقات با طرح و مدافعه در کنفرانس هاي علمي و با تائيد و تسجيل در اين کنفرانس ها، قابل نشر و عرضه به جامعه و جهان خواهد بود…در کتابي بنام ((بيست مقاله)) قزويني به نقل از ((تاريخ بلخ)) آمده است: «قتيبه بن مسلم باهلي سردار معروف حجاج چندين هزار نفر از آرياييان را در خراسان و ماوراالنهر کشتار کرد و در يکي از جنگ ها به سبب سوگندي (!) که خورده بود، اينقدر از آرياييان بکشت که به تمام معني کلمه از خون آنها آسياب روان گردانيد و گندم آرد کرد و از آن آرد نان پخته و تناول نمود، زن ها و دختر هاي آنان را در حضور آنها به لشکر عرب قسمت کرد.»و اضافه شده است: ((آنگاه قبر اين شقي ازل و ابد پس از کشته شدنش زيارتگاه قرارداده شد و براي تقرب به خدا و قضاي حاجات تربت آن شهيد (!) را زيارت ميکردند.))اين، يکي از مثال هاي کوچک و اتفاقي است، تاريخ جباريت و بربريت چنگيز ها، هلاکو ها، تيمورلنگ ها، علاوالدين جهانسوز ها و …..، لشکر کشي هاي انتقام جويانه و سلطه خونين طولاني مستقيم و غير مستقيم تئوکراسي تازي ها و فجايع توام با ستراتيژي ها و تاکتيک هاي بي نهايت مستور و غالباً غير مستقيم فرنگي ها که هنوز آثار و بقاياي آن ساري و جاري است و جنایات «پولپوت ـ ینگساری» افغانی، فجایع دهه اشغال شوروی و تاخت و تاز اجیران جنگی «جنگ سرد»، پاکستان و شیخ های وهابی عرب و در برابر آنها رشادت ها، مردانگي ها، جانبازي ها و تحمل قرباني هاي بي حد و حصر جاني و مالي و نذرانه خون و سر و مال و اولاد و هستي به پاي وطن و بنام «ملت افغان» يا خراسان و آرياناي ديروز که منحيث المجموع ارثيه حماسي، افتخارات بي بديل و ميراث معنوي پدران و نياکان مظلوم و معصوم اما پر غرور و تسليم نا پذير و بالنتيجه مقدس و معظم ما است؛ به تحقیق، توثیق و تدوین شائیسته از زاویه وجدان بیدار وعادل اسلامی و انسانی ضرورت اکید دارد. تاریخواره های موجود در زمینه ناکافی، مغرضانه و حتی کاذبانه و خائینانه است!اينها همه و همه ساحت بيکرانه جستجو و کافت و کاو ذره بيني و ذُروه بيني، تحقيق و مطالعه، تفکيک سره ها و نا سره ها و پالايش حق ها و نا حق ها است!اتفاقاً اينجا آزمونگاهِ «ملي بودن» و «ضد ملي بودن »، «مسلمان صديق» بودن و «مسلمان منافق» بودن، مؤمن و فدوي «علم و حقيقت» بودن و يا مزدور و غلام «جهل و ضلالت» و «ارباب آنها» بودن است!!!پروسهِ «ملت شدن افغانها»، تا زماني نميتواند مکمل شود، که عقايد ديني افغانها به علم و آگاهي از دين، به علم و آگاهي از روحانيون، پيشوايان و سخنگويان ديني شان مبدل نگردد. بايد هر باشنده تازه جوان و کهنسال افغانستان، به درجه اول سواد کامل داشته باشد تا کتاب مقدسي را که لاي هفت پوش ابريشمين پيچيده و در طاق خانه يا مسجد خود گذاشته است، از لحاظ حروف و الفبا ديده و شناخته بتواند. به درجه دوم بايد يا زبان قرآن را که عربي قریشی 1400 سال پیش است، با عاليترين ادبيات آن و زبانشناسی بياموزد تا خود بتواند به مغز و متن قرآن وقوف يابد و وسوسه هاي شيطاني را با احکام راستين الهي تميز کند و يا بر گردان و ترجمه مطمئن و معتبر کلام الله را صاحب گرديده و سواد ادبي درک و فهم آنرا در زبان دوم دارا شود.چون وصول به اين درجه از خود آگاهي ديني زمان ميطلبد و نيازمند تحقق پروگرام عمومي ملي سواد آموزي و تکميل تعليمات ابتدايي اجباري همه گاني است و اتفاقاً يک ضرورت مهم و بر جسته تکوين و تکامل هويت ملي و وحدت ملي و نيل به تأسيس و تکميل دولت ملي هم؛ رسانيدن جامعه به همان حد ضرور اعتلاي خود آگاهي ديني و مذهبي است، مهمترين و اشد ضرورت ملي هر افغان به صورت فوري و عاجل اين است که ((عالم دين)) را با شک و وسواس بسيار زياد، مورد شناخت قرار دهد.هر افغان بايد سعي کند تا بداند که امام مسجد، خطيب و مبلغ و مسئله گوي شهر و کوچه اش اساساً افغان و از زمره اولاده مسلمان است يا مانند حضرت ((لارنس)) و فضيلت مآب جاسوس فرنگي امام چهارده ساله مسجد پل خشتي اصلاً کدام اجينت آي . اس . آي، انتلیجینس سرویس، سیا، موساد و امثال آن است. و در صورت افغان و اولاد مسلمان بودن، آيا ايمانش سرِ جايش هست يا اينکه به مراجع و منابع غارتگران داخلي و استيلا جويان خارجي گرو ميباشد؟؟هيچ قدرتي مخصوصاً در عصر دموکراسي نميتواند، به طور کلي مدعيان پيشوايي ديني را از سياست و فعاليت سياسي منع و محروم کند ولي سخن در اينجا است که به حکم تاريخ و تجارب عديده ايکه همه روزه در دور و بر ما ميگذرد، عناصری از اين رديف، ميتوانند واسکت هايي پر از مواد منفجره داشته باشند و بعضاً عمل سياسي شان عوض آنکه به خير و فلاح ملت باشد، بنيان هاي وحدت ملي، حاکميت ملي، آرمانها، آزاديها، ثروت ها و غنايم ملي را متزلزل و متلاشي مي کند.با يک ((امان الله)) ممکن بود، افغانستان، امروز جاپان دوم آسيا باشد. ارشاد و رهنمايي و کمک واقعاً اسلامي و انساني به وي، نجات بخش افغانستان و ملت آن بود، ولي انفجار دولت و امحاي سياسي وي، بدست ملا نماهاي داراي واسکت هاي پراز مواد منفجره، طوريکه ديديم ما را به اسفل السافلين زمين و زمان سر نگون کرد
محمد عالم افتخار «گناه اولیه» آدمی؛ با استوپیدیای بشر چه رابطه دارد؟            (در پیوند به پیام بی بی گوهر شاد ترکمنی)                                          بخش نخست ــتماس ایمیلی مهمی از اسم بانو گوهرشاد ترکمنی داشتم؛ با اینکه نمیدانم نام شان حقیقی است و یا مستعار؛ معهذا برایم خاطرات جریده وزین «پیام وجدان» را زنده کرد که در دوران “دهه دموکراسی” توسط شخصیتی متخلص به «ترکنمی» انتشار می یافت.بخشی از همین پیغام ایشان در پای مقاله سوم «میخ های و بیخ های طوق لعنت گردن ما» در انترنیت نیز انتشار یافته است.به غرض جلوگیری از درازی نوشتار؛ متن کامل را در فارمت نشر شده؛ می آورم:«اکتبر 21, 2016 در 9:07 ب.ظمحترم افتخارمیخواهم لطف کرده درین باره که گناه و گناه اولیه که مذاهب ابراهیمی ایقدر زیاد در باره آن بالیده اند با این نظریه انیشتین بزرگ چه ارتباط پیدا می‌کند و خود این مذاهب استوپیدیای بشر حساب میشوند یا نی ـ و چطور میتوانیم به اینها معرفت پیدا کنیم؛ یک اندازه روشنی اندازید.با احترام  گوهرشاد ترکمنی »پرسش این بی بی که «چطور میتوانیم به چیزی معرفت پیدا کنیم؟» پرسش بسی مهم و کلیدی است. هر حکم و ادعا در مورد پدیده ها و جریانات جهانِ نا ایستای ما؛ تنها زمانی میتواند صایب باشد و یا سهمی از صائب بودن و حقیقت را بازتاب دهد که بر سیر حرکتی «از مبدا به مقصد» ابتنا داشته باشد. دریافت «مبداء معرفتی»ی درست و طرز تحقیق و تتبع مبرا از پیشداوری ها و جزمیات در فاصله از این مبداء تا مقصد؛ احتمال دریافت بهترین نتایج معرفتی را بسیار بالا می برد.واژه «مبداء معرفتی» در زمینه های اجتماعی ـ انسانی؛ مسلماً بارِ زمانی و تاریخی دارد و به ویژه  در گستره های دینی و معنوی؛ این بار؛ حالت تشدیدی را نیز داراست. لذا آیا میتوان مبداء های تاریخی یا تاریخی خوانده شده مربوط را به مثابه مبادی معرفتی گرفت؟ چنانکه معلوم است مسلمانان جهان ـ که ما از آن جماعتیم ـ مبداء «تاریخ یا تقویم» خود را از هجرت پیامبر اسلام گرفته اند که تا کنون 1400 و اندی سال را احتوا نموده است. آیا همین مبداء می تواند ((مبداء معرفتی)) مورد نظر ما باشد؟ البته که می تواند؛ مشروط بر اینکه واقعاً هجرت پیامبر و خود ذات او؛ اولِ اولین بوده و قبل برآن؛ دنیا و بشری موجودیت نداشته باشد. ولی می دانیم که چنین نیست.  پیامبر اسلام؛ آخرین پیامبر از سلسلهء پیامبران ادیان ابراهیمی است. قبل بر وئ پیامبر بزرگی (و به سخن باورمندانش: پسر خدایی) چون عیسی مسیح  موجود بوده و میلاد او مبداء «تقویم» پیروان دین بزرگ دیگری موسوم به مسیحیت (یا نصرانیت) قرار گرفته که همین اکنون هم از لحاظ تعداد پیرو؛ دارای نفوس یک و نیم برابر مسلمانان عالم می باشند. از میلاد مسیح تا امروز 2016 سال سپری  می شود.ولی میلاد مسیح نیز به همان علتی که در مورد هجرت و خود پیامبر اسلام موجود است؛ ((مبداء معرفتی)) مورد بحث ما بوده نمی تواند.  سر سلسلهء ادیان ابراهیمی؛ دین یهود (یا بنی اسرائیل) است (گرچه نظریات قوی دال بر نخستین بودن مسیحیت هم روز افزون میباشد). در تکوین و انکشاف و انبساط  این دین کهن؛ پیامبران و رسولان زیادی نقش ایفا کرده اند که عمده ترین آنان؛ موسی و قبل بر او؛ ابراهیم است.این سؤال فوق العاده مهمی است که چرا روز تولد یا روز یکی از هجرت ها یا مخصوصاً روز  قربانی کردن فرزند ابراهیم (چه اسحق، چه اسماعیل!) که به ویژه برای ما مسلمان ها؛ معروفیت و  قدسیت فوق العاده ای دارد و هکذا روز اساس گذاری خانهء کعبه یا روز اکمال آن؛ مانند دو مورد بالا  (هجرت محمد و میلاد عیسی) مبداء تاریخ مشخصی قرار نگرفته است و بدین جهت با روشنی و دقتِ دو گاهنامهء اسلامی وعیسوی؛ از این زمان ها و اصولاً از زمان زنده گانی ی ابراهیم ـ که گویا خیلی  طولانی و پر ماجرا و پر نتایج بوده است ـ عددی مانند 1400 سال یا 2016 سال در دست نیست و به سخن دیگر؛ از روز و ماه و سال تولد ابراهیم که به مثابهء کاشف «وحدانیت و توحید» اساسگذار 3  دین بزرگ عالم  پنداشته می شود؛ خبر و اثر یقینی وجود ندارد؟معهذا بازهم پاسخ هرگونه سؤال در رابطه میسر نمیشود مگر به مدد همان میتود ((حرکت معرفتی از مبداء به مقصد)). پس آیا مبداء همین جای ناپیدا تاریخ است؟آری! می تواند همین جا هم باشد؛ مشروط  بر اینکه ابراهیم؛ اول اولین بوده و قبل بر آن؛ دنیا و بشری موجودیت نداشته باشد. ولی ما می دانیم که چنین نیست. فقط کافیست در نظر گیریم که ابراهیم (به روایت قرآن)  فرزند کسی به نام «آزر» بوده است و کودکان 7 ساله هم اغلب می دانند که پدر ابراهیم در زمانی پیش از ابراهیم موجود بوده و نه پس از ابراهیم!در همین حال؛ پدر ابراهیم تنها بشر آن روزگار نبوده است؛ بنابراین نیاز حتمی داریم که دریابیم: همنسلان پدر ابراهیم کی ها بوده و در کجا ها و چگونه به سر می برده اند؟برای دریافت کلید های گشایندهء این دنیای «نامعلوم!؟» قبل از علم و ساینس و تحقیق و تجربه و اجتهاد و اکتشاف؛ بائیستی متون کتاب های مقدس ادیان ابراهیمی را جستجو کنیم. گرچه گنجینهء اصلی در تورات و به ویژه در تورات است؛ اما به دلایلی از کتاب مقدس قرآن ـ آوردهء  محمد عربی خاتم النبین ـ آغاز می کنیم:درین استقامت آیهء 42 سورهء مریم؛ در بارهء مناظرهء ابراهیم جوان با پدرش که از درباریان  نمرود سلطان زمان(؟) می باشد؛ گویای مطالب مهمی است ولی عمده تر از آن؛ آیهء 258 سوره بقره است که اِشعار میدارد: «… نمی بینی آن کسی را که چون خداوند به او پادشاهی داد با ابراهیم در بارهء خدایش به ستیزه جویی برآمد و آن هنگامی بود که ابراهیم گفت: پروردگار من کسی (؟) است که زنده  می کند و می میراند. و آن پادشاه نیز گفت: من هم زنده می کنم و می میرانم. ابراهیم  گفت: خداوند آفتاب را از خاور بر می آورد و تو آن را از باختر بر آور!؟درینجا آنکه خداوند را نشناخته بود فرو ماند و دم در نیاورد.»با اینهم روایات دیگر قرآن بیان می دارد که قضیه پایان نگرفت بلکه آن پادشاه قصد از میان بردن  ابراهیم کرد و بدینمنظور؛ آتش عظیم افروخت و ابراهیم را؛ بسته در منجنیقی میان آن آتش افگند. ولی آتش طئ معجزه ای به گلستان مبدل شد و ابراهیم آسیبی ندید!نمرود که از این رویداد حیران شده بود؛ خواست خدای ابراهیم را در آسمان ببیند. بدیمنظور به  قومش دستور داد تا برجی عظیم بنا کردند و نمرود از آن بالا رفت ولی در نهایتِ بالای برج نیز آسمان  را چنان دید که از زمین دیده بود. اما روزانی بعد این برج سرنگون شد و آوازی چنان مهیب برخاست  که مردم بیهوش شدند و چون به هوش باز آمدند؛ زبان خود را فراموش کرده بودند و شروع نمودند به  زبان های مختلف سخن گفتن. چون تبَلبُلِ السنه (اضطراب در زبان ها) پیدا شد آن سرزمین را بابل خواندند!بدینگونه بر وفق روایات بعضاً متضاد کتب مقدس؛ پدر ابراهیم نه فقط یکتا و اولین بشر نبوده بلکه به قوم و حکمروانی ای عظیم (؟) تعلق داشته وعلاوتاً از خادمان نزدیک دربار پادشاه قدر قدرت مدعی ی خدایی یعنی «نمرود» هم بوده است.بنابراین ابراهیم نیز نمی تواند مبداء معرفتی ی ما حتی از همین کانال دینی و مذهبی باشد.چون حسب غالب تخمینات؛ ظهور ابراهیم و دوران پیامبری ی او1996 سال پیش از میلاد مسیح  محاسبه شده است؛ لهذا ما در جستجوی مبداء؛ اینک به 4000 سال و پیشتر از آن رسیده ایم؛ ولی هنوز از گمشدهء ما و گمشدهء همه گان(مبدای معرفتی) خبری نیست!با اینکه ما از مبداء مورد بحث خود؛ به طرز قیاس ناپذیری دوریم؛ معهذا ابراهیم  نقطهء عطف  بسیار مهمی در راستای وصول به مبداء معرفت (و نه خودِ معرفت!) است؛ چرا که علاوه بر:1 ـ مندرجات متعدد قرآن در بارهء ابراهیم و آل ابراهیم؛2 ـ  این فرضیه که ساختمان خانهء کعبه یا قبلهء مسلمانان؛ به دست ابراهیم انجام شده است؛اهمیت مقام ابراهیم را واقعیت های دیگر عملی و ملموس و مشهود برای خواص و عوامِ ما به صورت دوامدار؛ نشان می دهد و آن ها عبارت می باشند از اینکه: مسلمانان جهان در شبانه روز های عادی کم از کم  19 بار، در جمعه ها و اعیاد 21 بار، در روز های عادی ماه رمضان 31 بار و در جمعه های رمضان 33  بار عین درودی را که به پیامبر خود:  محمد و آل محمد می فرستند؛ به ابراهیم و آل ابراهیم نیز نثار می نمایند. و همان برکات (اعلا و اعظم و استثنایی و معجزه ای و محیرالعقول!) را برای پیامبر خود: محمد و آل محمد؛ استدعا می کنند که در زمانش ابراهیم و آل ابراهیم ـ  به درجهء اول قوم  یهود ـ  از آن برخوردار شده اند.برعلاوه دومین رکن عبادی ی دین اسلام یعنی  نماز ـ از لحاظ  استقامت گرفتن بلا استثنای  مسلمانان به جهت خانهء کعبهء ابراهیمی ـ و پنجمین رکن عبادی ی این دین بزرگ یعنی حج کعبه،  مراسم  قربانی و عید اضحی در سراسر مسلمان نشین های عالم با نام ابراهیم و سنت ابراهیم  پیوند قطعی دارد!محققان ذیصلاح معاصر «دوران های باستان» به ثبوت رسانیده اند که ابراهیم شخصیت تاریخی  داشته است. در همین حال زمان زنده گانی و عملکرد های ابراهیم مصادف به برهه ای از گاهنامهء عمومی ی بشر می باشد که «تاریخ» و «اسطوره» با هم شدیداً مخلوط اند.در برههء مذکور (و در خیلی از استقامت ها تا همین امروز!) بر قاعده های اجتماعات هنوز «اسطوره» حاکم و قایم بلا منازع است؛ ولی در رؤس مخروط اجتماعات؛ تازه تازه «تاریخ» به  پیدایش و نمو و رسش آغاز کرده است.  لهذا نه  فقط پیرامون شخصیت تاریخی ی ابراهیم هاله های حجیم و ضخیمی از اسطوره تنیده شده است بلکه خود ابراهیم به ناگزیر ذهن و فرهنگ اسطوره ای  دارد و در حوزهء فرهنگ اسطوره ای عمل می کند و ناگزیر هم هست که عمل کند.با اینهم ابراهیم نقطهِ عطف بزرگی در تطور و تکامل هر دو بخش فرهنگ اسطوره ای و فرهنگ تاریخی ی بشر شرق میانه و به اعتباری؛ بشر در مقیاس جهان می باشد.از این گذشته «نمرود» نیز به گونهء نام دیگر کالح باستانی در جغرافیای تاریخی موجود است.  در نتیجهء کاوش ها و تحقیقات باستانشناسی از زیر تپهء موسوم و معروف به «نمرود» آثاری برجسته از نخستین تمدن بشری پیدا شده است. تمدنی که به دنبال «عصر حجر» در بین النهرین ـ وادی ی میان دریا های دجله و فرات؛ موجودیت و بالنده گی یافت.از آنجا که اسطوره ها و از جمله کتب مقدس ادیان ابراهیمی؛ موضوعات و روایات را قاعدتاً در ابر و غبار وهم و خیال مطرح می سازند و به دقایق هندسی، حدود اربعه و مساحت قلمرو، اندازهء جمعیت تحت حاکمیت و چگونه گیی بافت های اتنیکی و اقتصادی و فرهنگی و تاریخی ی طبقات حاکم و  محکوم، مسایل مربوط به عصر و زمان وغیرهء زمامداران قدیمِ مورد اشارهء خود؛ سر و کاری ندارند  و بنا بر علل و دلایل فراوان اصلاً نمی توانند سر و کار هم داشته باشند؛ ناگزیر برداشت از روایات نسبتاً مشخص آن ها نیز جنبه های عام و کلی و انتزاعی پیدا کرده است و پیدا می کند.درین سلسله مورد «نمرود» حیثیت نمونهء اعلی را کسب کرده است. نمرودی که «اساطیر الاولین» در کتب مقدس ادیان ابراهیمی به ما ارائه می دارند؛ یگانه سلطان جهان در زمان ابراهیم است که از بس خود را بی رقیب و بی همتا می یابد؛ مدعی ی خدایی می شود. در حالیکه اصلاً این خدای آسمانی ـ خدای ابراهیم ـ است که قدرت و پادشاهی را به نمرود داده؛  با اینکه نفس قدرت پادشاهی از آن خودِ خداست و به مجرد اینکه اراده کند آنرا از نمرود و هرکسی گرفته و به کس دیگر و کس بهتر سپرده می تواند؛ معهذا چنین کار بلا واسطه را اراده نمی فرماید و ذرایع و امکانات عمل و عکس العمل میان ابنای بشر را فراهم ساخته؛ نقشهء ملکوتی را به صحنهء روزگار می آورد و مطابق همین «حکمت بالغه» در برابر نمرود که پادشاهی را به او داده است، به  ابراهیم؛ پیامبری را می دهد و ابراهیم را به نبرد علیه نمرود و به قیام برانگیختن ابنای بشر علیه حاکمیت سر کشانه و کافرانهء نمرود مأمور می سازد ….ولی واقعیت اینست که حماسهء اسطوره ای ی ابراهیم در برابر نمرود و نمرودیان اساساً در قرآن آمده و به نظر می آید؛ طئ قریب 2500 سالی که  میان تألیف تورات و قرآن فاصله وجود دارد؛ این اسطوره در تخیل اهالی ی عمدتاً بیابانگرد و شبان پیشهء خاور میانه به ویژه در صحرای بزرگ عربستان شکل و سامان ویژه گرفته است!تورات در باب دهم سِفر پیدایش نِمرود را یکی از پسران کوش بن حام بن نوح معرفی می کند که  همراه با دو پسر دیگر نوح (سام و یافث) از «توفان …» نجات یافته و به زاد و ولد پرداختند.اما آنچه خمیر مایهء اسطورهء رویارویی های ابراهیم با نمرود و نمرودیان در سالها و قرون پسین می شود؛ نیز در تورات موجود است و آن آیه های 9 تا 13 همین باب تورات می باشد؛ بدین شرح:«و کوش؛ نمرود را آورد و او به جبار شدن در جهان شروع کرد * وئ در حضور خداوند صیادی جبار بود از این جهت میگویند مثل نمرود صیاد جبار در حضور خداوند * و ابتدای مملکت وئ بابل بود و اَرَک و اَکَد و کَلَنه در زمین شنعار * از آن زمین اَشور بیرون رفت و نینوی و رَحوبوت عِبر و کالح را بنا نهاد * و رِیسَن را در میان نینوی و کالح؛ و آن شهری بزرگ بود*»با اینکه همین آیات نیز اُسطوره است و با محاسبهء توانایی های بشری ـ آنهم  در اوایل تاریخ و  پیدایش ـ  در حالیکه طبق روایات کتب مقدس؛ تمام عالم و بشر سابق هم؛ در توفان نوح نابود گردیده ـ  امکان ندارد که نوادهء نوح (نمرود) پادشاه قلمروی دارای هزاران نفوس ـ و چه خاصه یگانه سلطان جبار جهان گردد و آنهمه شهر های بزرگ بسازد… فقط به غلو و با جولان دادن لجام گسیختهء وهم و خیال است که می توان چنین  پنداره ای درست کرد.  در واقعیت اولادهء انگشت شمار هر سه پسر نوح که اتفاقاً بیشترین شان یکه یکه در همان باب دهم و یازدهم تورات نام برده می شود؛ ـ تا این زمان ـ جماعتی جز یک قبیلهء نسبتاً بزرگ! ـ را نمی توانند تشکیل دهند.با اینهم  مورد ابراهیم  ـ که  گویا همزمان با پادشاهی ی نمرود (که 2 پُشت از نوح فاصله دارد) پیدا شده و با وئ عجب در آویخته است؛ به مراتب شگفت انگیزتر می باشد. طبق محاسبهء شجره نامهء سام که در باب یازدهم تورات مذکور است؛ ابراهیم پس از 9 پُشت به نوح میرسد: یعنی ابراهیم پسر تارح «آزر» پسر ناحور پسر سروج پسر رعو پسر فالج پسر عابر پسر شالح پسر ارفکشاد پسر سام پسر نوح  می شود!!!ناگفته نماند که اگر عُمر سام و ارفکشاد در حدود 600 سال و 500 سال و متعاقب ان به ترتیب تا 200 سال بوده است؛ طبعاً عُمر فرزندان و نواده گان دیگر نوح نیز در همین حدود ادامه می یافته. بدین دلیل می توان گفت که همزمان بودن ابراهیم و نمرود واقعاً افسانه ـ  و چیزی هم فراتر از افسانه ـ است!!!و اما چرا اسطوره ای با چنین ناعاقبت اندیشی و محاسبهء حداقل که در افسانه ها هم جبراً رعایت می شود؛ پیرامون ابراهیم به ویژه میان اعراب تنیده شده است؟به نظر میرسد که اینجا نقش یک عقدهء حقارت بلند مدت؛ کار ساز بوده است!البته فراموش نکنیم که بحث از اسطوره و در اسطوره است! حسب اساطیر؛ ابراهیم  پیامبر را از بابت ساره نام خواهراندر و همسر زیبایش؛ درد سر ها و در عین حال ثروت های زیادی حاصل می شود ولی تا پیری و قطع عادات ماهوار؛ فرزندی ـ که وارث؟ نبوت باشد ـ به دنیا نمی آید. ساره مجبوراً کنیز مصری ی خویش هاجر را (که فرعون به دنبال دست درازی ی نافرجام خود بر این زن زیبا و دلربا؛ توابانه به وئ بخشیده بود!) به ابراهیم پیشکش میکند تا به قول تورات «در او  درآید» که مگر وارثی برای پیامبری پیدا شود. از هماغوشیی ابراهیم و هاجرِ کنیز؛ فرزندی نصیب ابراهیم می شود که اسماعیل نام می گیرد. ولی ساره زن ابراهیم؛ دیگر توان دیدن اسماعیل و هاجر را در این مقام  پُر امتیاز  ندارد و آخر الامر ابراهیم را مجبور می سازد که آنان را از خیمه و خِرگاه و یورت خود؛ دور بیافگند و از همه چیز  محروم  کند. یهوه خدای ابراهیم نیز وارد این معرکهء بحرانی می شود و جانب ساره را می گیرد و ابراهیم را مکلف می کند که خواست ساره را برآورده سازد. همان است که ابراهیم؛ اسماعیل و هاجر نو زاد را بر می دارد؛ می برد و به وادی ی خشک و سوزان مکه درعربستان تک و تنها و بی یار و بیکس رها می کند. گرچه ابراهیم بعداً باری در سال؛ به اسماعیل و هاجر سر می زند؛ اما حتی از ساره و لابد از یهوه  اجازهء آنرا ندارد مثلاً برای شستن پاهایش به نشیمنگاه اسماعیل از مرکوب خود پیاده شود! خوانندهء معرفت جو و حقیقت طلب؛ نباید حتی برای یک لحظه فراموش کند که متون اساطیری و عرفانی دارای خواص سُکرآور و توهم زا می باشند و مانند شراب به هر پیمانه ای که کهنه و دیر مانده  شوند؛ اثر یا نشئهء  بیشتر و نیرومند تر پیدا می کنند؛ چرا که در مادهء بافتی ی آنها  تمام مرکبات (و به اصطلاح شیمیی امروزین؛ تمام  فورمول های) سحر و شعر به کار گرفته شده و به کار گرفته می شود.مثلاً دراینجا زیر تأثیر این خاصیت سُکرآوری و توهم زایی؛ خوانندهء ساده دچار این اوهام می شود که گویا ابراهیم بزرگ؛ مانند زمامداران و سلاطین و لااقل خوانین گردن کلفت دوران ما؛ شخصی  خواهد بود که در ارگ ها و قصر های خیره کنندهِ چندین منزله خواهد زیست؛ هر صبح  و شام؛ حمام «سونا» خواهد گرفت و در هر بر آمدن از کاخ پیامبری؛ گارد احترام را معاینه خواهد کرد و در هر چند گامی برای سفر و حرکت؛ از جمبوجت های ویژه و حداقل ـ به سطح رهبران مجاهدان افغانستان! ـ  از «کروزین» های ضد گلولهء چندین میلیون دلاری بهره خواهد گرفت، با لشکر زرین کمرِ سوارهء باد پا مشایعت و حفاظت خواهد شد و ثروت و مکنت او هم به سطح راکفیلر ها و ملیاردر های دیگر امریکایی و اروپایی و عربی؛ بانک های جهان را انباشته خواهد بود …در حالیکه ابراهیم با همهء آن بزرگی و جلالِ متناسب به زمان و ماحولش؛ در بهترین حالت چیزی؛ بیش از یک شیخ قبیلهء چوپانان نیست و خود نیزعلی الرغم مقام و امتیاز و ثروت و مکنت افسانه شده درون خیمه و غژدی می زید؛ تا واپسین ایام عمر دوشادوش غلام یا غلامانش عملاً چوپانی می کند و حتی بر خلاف برادر زاده اش «لوط» که صاحب خانه و چهار دیواری ایست؛ او فراتر از خیمه و صحرا و دوره گردی چیزی ندارد! حتی وضع ابراهیم در جوامع اطرافش چنان است که از رهگذر زن زیبای خود ـ ساره ـ  مداوماً در هراس مرگ می باشد و بدینجهت زنش را همه جا خواهر خود معرفی می دارد و تا حالاتی که:  نخست فرعون مصر و بعد مَلِک منطقهء «جرار»؛ ساره را به عقد خویشتن در می آورند؛ یارای دم در کشیدن ندارد!به هر حال: اسماعیل بدینگونه؛ در بی مهری ی کامل و حتی ظلم وحشتناک ساره و ابراهیم و یهوه ـ خدا؛ بزرگ میشود و با قبیله عربی موسوم به جُرهُم معاشرت و مرافقت و مزاوجت می کند؛ زبان و فرهنگ عربی فرا می گیرد و به جَد و نیای حقیقی و حکمی ی قبایل عرب مبدل می گردد.آنسو نزدیک به  پانزده ساله گیی اسماعیل؛ یهوه ـ خدا؛ حکمت بالغه را به کار می اندازد و (طبق تورات ـ باب هجدهم) با دو تن از فرشته گان مقربش به خیمهء شبانی ی ابراهیم  پیامبر خویش نزول  اجلال می فرماید و مژده می دهد که از صلب سارهء نود ساله به وئ پسر و وارثی ارزانی خواهد کرد که  نامش اسحق  خواهد بود و از اسحق هم پسری به دنیا خواهد آمد که نامش یعقوب(بعد ها متخلص به  اسرائیل) خواهد شد و اولادهء یعقوب؛ اسباط دوازه گانهء اسرائیل ـ قوم برگزیدهء یهوه سبایوت ـ را به  دنیا خواهند آورد؛ چیزی که به قول تورات بدواً مورد زهرخند ساره؛ به دلیلی قرار می گیرد که او و ابراهیم هر دو نهایت پیر شده اند. اما چه پیرانی؛ که اولی نزدیک به همان ایام ـ  چنانکه قبلاً فرعون مصر را اغوا کرده بود؛ اینک عقل و دل از «ابی مِلک» پیشوای (جرار) ـ منطقهء تازه ای که به آن کوچ می کنند ـ می رباید تا جایی که ابی مِلک؛ او را برای خود عقد می نماید اما پیش از نزدیکی؛ واقف می شود که وئ زن پیغمبر خداست. لهذا (طبق باب بیستم) از سر ترس و ندامت؛ گوسفندان و گاوان و غلامان و کنیزان و هزار مثقال نقره به ابراهیم بخشیده و زوجه اش را مسترد می کند!!!و دومی یعنی ابراهیم ده ها سال دیگر نیز با ساره زیست می نماید و پس از مرگ ساره؛ زن دیگری از کنعانیان گرفته و از این زن هم؛ شش  فرزند می آورد!!!  گفتنی است که (طبق باب نزدهم) دو فرشتهء همراه  یهوه ـ که قبلاً به نزول اجلال ایشان اشاره شد؛ همانگاه ـ به هدایت و حکمت بالغهء اوـ در خانهء لوط می روند و طئ درامهء مجازاتی ـ از اثر استدعا و دعای بد لوط پیامبر ـ  شهر ها (دهکده ها)ی «سدوم» و «عموره» مسکن اُمت فرمان ناپذیر او را به آتش می کشند و خاکستر می کنند!پس از این ماجرا ها حکمت یهوه ـ خدا؛ در مورد ساره جامهء عمل می پوشد، ابراهیم  را از وئ  فرزندی به دنیا می آید که اسحاق نام می گیرد، اسحاق جَد اسباط (قبایل) 12 گانهء اسرائیل می شود و در حقیقت همهء ارث ابراهیم به بنی اسرائیل تعلق میگیرد.می بینیم  که:درین میان اسماعیل فرزند رشید ابراهیم (که رفته رفته نزد قبایل عرب مقام و معنویتِ جد اعلا را یافته بود) در واقع با «هیچ» برابر گردید. اینجا بود که او و فرزندان و مُحبان و مخلصان عربِ او عقدهء حقارت و مغبونیت عظیمی پیدا نمودند و این عقده؛ انرژی ی پیمایش ناپذیری را برای مقابله با حریف و احقاق حق و کسب تساوی یا برتری ی بالاستحقاق؛ در آنان ذخیره نمود.در حدود 25  قرن بعد؛ محمد پیامبر در واقع همین نیروی نسبتاً خفته و پراگنده را چون آتشفشان عظیم  بیدار کرد، تمرکز بخشید و به فوران درآورد؛ یک خود شناسی و خویشتن یابی و اعتماد به نفس  و اتکا بر اراده و تصمیم اجتماعی و همه گانی ی به مورد و از حیث زمان کاملاً مناسب را در میان قبایل گوناگون و متضاد عرب که گرفتار خود پرستی ها و فرد پرستی ها و بت پرستی ها و «جاهلیت»  بودند؛ خلق نمود.البته نه خردمندانه بود و نه میسر که آنان با ابراهیم  و ساره و یهوه مصاف دهند و یا به نفی و رد مقام و سنت ابراهیم و ربانیت یهوه بپردازند.  لذا این مأمول به طریقی جامهء عمل پوشید که در شکل و ماهیت اصلی (و نه تحریف شده و جزمی شده)ء دین اسلام می بینیم.  البته ناگزیر برای تصاحب هرچه بیشتر میراث معنوی ی ابراهیم به غلو و اغراق صد چندان بیشتر در مورد او و شخصیت او پرداخته شد. ساره  نیز بی یاد و تذکار نماند ولی نام  یهوه از لوح  سینه ها و صحیفه های ذریتِ اسماعیل محو گردید و به جای آن اسم «الله» گذاشته شد.«الله» با اینکه ماهیتاً همان یهوهء خدای ابراهیم، خدای یهود، خدای بنی اسرائیل، خدای عبرانیان و خدای قوم مشخص است؛ اما در نام جدید؛ دیگر آن صفات و مختصات ناشیگرانه و دمدمی مزاج را  ندارد و خیلی هم خویشتن  را از تماس بلا واسطه با بنده گان دور می گیرد و از کرده های خود (چونانیکه در تورات آمده است) زود به زود پشیمان نمی شود و اگر هم  پشیمان شود؛ بر روی نمی آورد و هوسِ با توفان درو کردن و مانند «سدوم» و «عموره» به آتش کشیدن و خاکستر ساختن جانداران و بشر را نمی کند!اینست که  دین اسلام چندین مرتبه بیشتر از ادیان یهود و نصارا؛ آئین ابراهیمی شده است!  البته قوانین تکامل که طئ زمان؛ عملکرد آنها نیرومند تر می شود؛ درین استقامت ها به حدی  اثرگذار بوده که نه تنها دین و آئین کاملتری ـ در وجود تعالیم محمدی ـ پا به عرصهء وجود گذاشته است بلکه حتی یهوه ـ خدا و ملکوت او نیز تکامل و تعالی پذیرفته است!!معهذا و علی الوصف تمام این باور های اساطیری؛ مبداء؛ که ما در جستجوی آنیم فراتر از ابراهیم  و آل ابراهیم و حسنات و برکات منسوب به آنان است. اگر بخواهیم سخن کوتاهتر کنیم؛ پیش از ابراهیم  رده های نسلی ایکه غالباً سردستهء هرکدام  پیامبر هم بوده اند؛ نسبتاً زیاد اند ولی بالاخره به نظر میرسد که مبداء مورد نظر و هدف ما ابوالبشر یعنی آدم باشد. باری ببینیم قضیه از چه قرار است؟بازهم از قرآن و منابع منبعث از قرآن آغاز می کنیم:به حیث یک حاشیهء هم ارز با متن؛ یاد آور می شویم که در اقتباس ها و استناد های آتی و الی نهایه حمد و درود و صلوات و تحیاتی که در مآخذ به وفور وجود دارد؛ حذف و صرف نظر می شود. چنین مواردی در فضای تحقیقی و اکادمیک جا ندارد، به حساب دین و مذهب هم؛ امری شخصی است؛  اجتماعی و جهانی و همه بشری و همه زمانی و همه مکانی نیست!به هر حال؛ کتاب «قصص القرآن» اثر روح الله ماهزاره به ترجمهء محمد حنیف «حنیف» بلخی را مورد تمسک قرار می دهیم که صاحب اثر و مترجم اثر هر دو اشخاص همروزگار ما اند. مترجم  اثر که در 30 برج عقرب 1356 کار ترجمهء آنرا تکمیل کرده است؛ طئ مقدمهء خود گفتنی هایی دارد که شنیدنی و مؤید اقدام ما در انتخاب این اثر به صفت ماخذ است:«مترجم در مورد «قصص القرآن» بسا کتب و رسایل را که در اینجا و آنجا به زبان های تازی و  دری تألیف، ترجمه و به طبع رسیده است مطالعه کرده ام. بعضی از نگاه طبع، قطع و صحافت زیبا و  دلپذیر اما از نظر محتوا آنچنانکه لازم است نگارش ژرفانه نداشت و برخی هم از نگاه موضوع و مضمون مفصل و حاویی مطالب عدیده دیده میشد؛ مگر از لحاظ مدارک، منابع، استدلال و استناد ضعیف و ناتوان به چشم می خورد، حتی به عده ای از کتب قصص قرآنی برخوردم که به اثر احتوای  موضوعات ضعیفه و اسرائیلیات ارج و قیمت اصلی خود را از دست داده اکثراً شکل افسانه های نا باور را به خود گرفته بود که بخصوص این روش اخیر الذکر به نظر پژوهشگران عمیق نگر سست و بی مایه جلوه کرده لکه ای می باشد به دامان پاک شریعت.»در سر آغاز اثر ترجمه شده توسط مترجم چنین «ژرف نگر» و «پژوهشگر» اعداد تقویمی ای از  پیدایش آدم تا بعثت محمد به پیامبری قرار زیر آمده است:«وهب ابن منبه آورده که آدم هزار سال زنده بود. و ثعلبی گفته که از فرود آمدن آدم به زمین تا  هجرت رسول اکرم (6130) سال سپری شده است. وهب ابن منبه گفته که از وفات آدم تا طوفان نوح  (2240) سال، بین ابراهیم و موسی (600 ) سال، بین موسی و داؤد (500) سال، بین داؤد و سلیمان  و بعثت عیسی (1100) سال و بین رفتن عیسی به آسمان و مبعوث شدن محمد مصطفی (600) سال  فاصله می باشد.»قصهء آدم در هفت سورهء قرآن که عبارت از سوره های بقره، اعراف، حجر، اسری، کهف، طه و ص می باشد؛ به تکرار و تأکید و تفصیل آمده است. در اثر مورد نظر؛ عمدهء آیات مذکور از متن و زبان قرآن در یکسو اقتباس گردیده و ترجمهء تحت اللفظی در مقابل آن قرار داده شده است. فشردهء  قصه چنین است:((خداوند به فرشته گان گفت: من در زمین خلیفه ای می آفرینم. فرشتگان گفتند: آیا کسی  را که  فساد می کند و خون ها می ریزاند بر زمین می گماری؟خدا فرمود: من می دانم آنچه را که شما نمی دانید. و آدم را آفرید بر وی علم ها یاد داد و نام های اشیا را آموخت. آنگاه  فرشته گان را گفت: برای من نام های اشیا را بگوئید. فرشته گان گفتند: خداوندا! جز آنچه تو به ما آموخته ای ما چیزی نمی دانیم! پس عین حکم را بر آدم کرد و آدم از اینکه نام ها را از خدا یاد گرفته بود؛ همه را باز گفت.خدا به فرشته گان عتاب کرد: نگفته بودم که آنچه را من میدانم شما نمی دانید (یعنی اینکه آدم دانا تر و برتر از شماست!) پس سجده کنید او را. همه سجده کردند؛ مگر ابلیس که داناترینِ فرشته گان و معلم ملکوت بود؛ و لهذا کافر شد و مغضوب خداوند قرار گرفت!چون خدا اراده داشت ابلیس را مجازات کند؛ او دریافت و التماس نمود که مرا تا پایان جهان و پایان کار آدم مهلت بده؛ و خدا او را مهلت داد. ابلیس؛ وقتی از مهلت مطمین شد؛ به خدا گفت: من از آتش بودم و آدم از خاک؛ لهذا از حکم تو در سجده کردن به او سرباز زدم و تو مرا خوار کردی؛ اینک آدم و اولادهء او را از چپ و راست و پیش و پس چنان سازم که دایماً اکثر ایشان را نسبت به خود شکر گذار نیابی.خدا گفت: بیرون شو؛ ای مردود! قسم است از آنانی که ترا پیروی کنند یکجا با تو؛ دوزخ را پُر می سازم.خدا به آدم گفت: ساکن شوید تو و زوجه ات در بهشت؛ و از همه نعمت های بهشتی به فراوانی بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که بر خود ظلم خواهید کرد و ابلیس دشمن شماست؛ فریفتهء او نشوید!ولی ابلیس آدم و زنش حوا را فریفت؛ آنان از درخت ممنوع  خوردند. خدا به جرم این نافرمانی ایشان را از بهشت بیرون و بر زمین پرت کرد.»طبق حکمت بالغه با چنین تشریفاتی خلیفهء خدا بر زمین تشریف فرما گردید!ولی آدم چگونه ساخته  شد؟                     (برای پاسخ لطفاً تا هفته آینده صبر کنی

احتمال انتقال پناه جویان افغان از آلمان به کابل

حتمال انتقال پناه جویان افغان از آلمان به کابل
به گزارش دویچه وله، در کنفرانس بین‌المللی افعانستان در بروکسل، کشورهای کمک دهنده آمادگی خود را برای پرداخت پول به کابل اعلام کردند اما این کمک بدون توقع نیست. کشورهای پرداخت‌کننده از جمله آلمان گفته‌اند انتظار دارند به ازای کمک مالی، توافق بازگردانده شدن متقاضیان پناهندگی به مجرای عملی بیفتد.
فرانک والتر اشتاین مایر، وزیر خارجه آلمان روز چهارشنبه (پنجم اکتبر) در بروکسل گفت: «کمک‌ مالی سالانه ۴۳۰ میلیون دلاری ما به افغانستان بدون پیش‌شرط نخواهد بود.»
اما یکی از چالش‌های طرح‌ دیپورت این متقاضیان از کشورهای اروپا، تحرکاتی است که طالبان در افغانستان انجام می‌دهد. اسلامگرایان طالبان از آغاز هفته جاری به شهر قندوز حمله کرده‌اند و نشان داده‌اند که افغانستان از آرامش و ثبات هنوز فاصله زیادی دارد.
اما با وجود انتقادهای تند فعالان حقوق بشری، آلمان و کشورهای اروپایی دیگر هنوز این قبیل تحرکات را ریسکی در اجرای طرح دیپورت متقاضیان افغان ندانسته‌اند. وزیر خارجه آلمان می‌گوید نیروهای انتظامی و امنیتی افغانستان کفایت لازم برای رویارویی با تهاجم طالبان و شرایط دشوار را دارند.
دامنه و جزییات توافق دولت افغانستان و اتحادیه اروپا هنوز روشن نیست. دولت افغانستان پیوسته شکایت کرده که افراد تحصیلکرده و آموزش دیده، کشورشان را ترک می‌کنند و راه سفر به اروپا را در پیش می‌گیرند.
اشرف غنی، رئیس جمهوری افغانستان تنها گفته که یک سوم مردم کشورش فقیرند و با مبلغی زیر یک دلار و ۳۵ سنت در روز گذران زندگی می‌کنند که پول یک الی دو وعده غذایشان در روز است و با این پول نمی‌توانند کو

گزیده مقالاتمیخ ها و بیخ های طوق لعنت گردن ما

محمد عالم افتخار میخ ها و بیخ های طوق لعنت گردن ما(جوش و خروش فیسبوکی … لازم است ولی کافی نه!)درین شباروز شبح های به ظاهر متفاوتی در فضای وطن ما افغانستان به گردش آمده، متفاوت نعره میزنند و متفاوت عربده کشی دارند.میتوانید تصور نمائید که هدف من توفانهای فیسبوکی است که به دنبال این یا آن عربده «از خود گم کرده ای» با امواج غول آسا از جهات غالباً نامنتظر و نا اشنا بر میخیزد و آسمانسا میشود.میتوانید تصور کنید که هدف من؛ دسایس تازه به تازه سیاسی خون آلوده و چرکینی است که توسط گردانندگان تیاتر منطقه و جهان؛ در مقامات و مدارج این آب و خاک صحنه گردانی میشود و صرف در حد فیلم های کارتونی از عالم حیوانات؛ صدا و حرکات بشری نما دارد!میتوانید تصور کنید که این؛ اندکی نسبت به آن؛ برحق تر و پذیرفتنی تر است و لذا بایستی در کنارش؛ پهلو گرفت.میتوانید بیانگارید که ما غرق شده گانی استیم که ناگزیر به هر چوب و چرم و خس و خاشاک… که میسر آید؛ بایستی چنگ زنیم!میتوانید بپندارید که این ها خط های سرنوشت ما در لوح المحفوظ ملکوت است که گویا پیش از خلقت خود مان؛ اعمال مان و جزا های آنها را خلق کرده بوده اند و اینک متبارز میگردانند و به ظهور می آورند.میتوانید از امریکا و از روس… بنالید؛ از پاکستان و عربستان… خروش برآرید؛ میتوانید درین دامگه بلا؛ ماندگار شوید و از سرِ بیچاره گی؛ “وطن وطن” کنید؛میتوانید دو راهه ایران و پاکستان و هند و ترکیه و یونان و اروپا و امریکا؛ و غرق شدن و به انحای گونه گون مُردن؛ را در پیش گیرید و سرود “یکبار برای زندگی در دنیا آمدن” بخوانید!میتوانید بر قوم و قبیله خود ناز و نماز کنید و بر قوم و قبیله دیگری تف و لعنت ببارانید!میتوانید معنی و علت وجودی خود را شمالی بودن و جنوبی بودن؛ سنی بودن و شیعه بودن، سلفی بودن و وهابی بودن؛ مجاهد بودن و انتی مجاهد بودن و هر طرفه و ترفند دیگر؛ تعریف و تبجیل نمائید و از دیگران را تحریف و تذلیل بدارید!ولی فقط و فقط از یاد نبرید که همه بشرید و آدمید و می بایستی انسان باشید!با این شرط؛ این کمترین را طی بحث آتی همراهی نمائید:آدم ها اگر تنها و تنها به قدر مورچه گان و زنبور های عسل و غیر عسل؛ درایت و کفایت غریزی میداشتند؛ دنیای بشری؛ اینهمه شوم و دهشتناک و جنایتبار نمی بود.حکایت راستین تاریخی است که روزی البرت اینشتاین یکی از محدود نادره هایی که برای بشر و آدمی؛ غرور و بالندگی و ممتازی کمایی کرده اند؛ با دیدن زنبورکی در بالای موهای سپیدش گفت: «اگر این زنبور ها نابود شوند؛ حیات چهار روز بیشتر در روی زمین دوام آورده نمیتواند!»تفصیلات و مصادیق و براهین عینی و علمی ی این حکم نابغه قرن 20 اینجا مقدور نیست ولی اگر به جای «زنبور»؛ درین حکم؛ «بشر» را قرار دهیم؛ یعنی «اگر این بشر ها نابود شوند»؛اصلاً و ابداً آن حکم به دست نمی آید!چرا که در آن صورت؛ نه اینکه کم و کاستی در نظام حیات رخ نمیدهد بلکه؛ حیات حتی تمیز تر و گسترده تر و شاداب تر در روی زمین؛ دوام خواهد یافت!یعنی که بدبختانه نوع ما؛ نوع بشر؛ تخریبگر و تباهکننده خودِ حیات و ایکوسیستم و سیاره زیبا و بی همتای زمین تشریف دارد تا چه رسد به تباه کنندگی میهن و دیار کوچک ما!باز هم اینشتاین است که از چرایی این حقیقت مخوف پرده بر میدارد و آن واقعیت (Human stupidity)؛ استوپیفیکیشنِ آدمی  یا استوپیدیای  بشری

کارگران محتاج به کار

ماده چهل هشتم قانون اساسی افغانستان با صراحت تذکر رفته است که: کار حق هر افغان است ، اشتغال زایی از اولویت های نخست دولت است؛ دولت مسؤولیت دارد تا این وضع نابسامان را مدیریت نموده و زمینۀ اشتغال برای شهروندان را مساعد سازد. همچنان مطابق التزامی که دولت به قانون اساسی کشور دارد ماده های بیست و یک الی بیست پنج اعلامیه جهانی حقوق بشر که دولت افغانستان خود را مکلف به رعایت آن می داند ، از دولت می طلبد که استاندردهای بهداشتی و ایمنی در محیط های کار رعایت گردد و قرار داد های موقت یا کوتاه مدت اشتغال کارگران لغو گردد؛ به همین گونه در پرتو قانون کار و قانون کارمندان خدمات ملکی، خواهان ممنوعیت کار کودکان و جابجایی نیروی جوان از طریق پروسه تقاعد در مشاغل دولتی و خصوصی است. انسان های که با ماشین های شیشه دودی، ضد گلوله و چندین قطار تعقبی از پهلوی کارگران بیکار ومحتاج بکار از سرصبح تاشام های ناوقت برای دریافت رزق حلال در جاده های بزرگ شهر سرگردانند ، بهترازهمه دوستان و دشمنان طبقاتی خویش را می شناسند و خط قرمز خود را نشانی کرده اند . آخرین مهربانی حاکمیت مزدورومافیای مذهبی وسیاسی است که دروضعیت کنونی بالای نود و نه در صد ی اتباع کشور عزیز تحمیل میگردد کارگران رنج کشیده ودرد دیده بیکاروطن ! اکنون کارد به استخوان شما رسیده ، شما استید که دانشگاه و مدرسه را اعمارکرده زمینه تحصیل را مساعد ساختید ، اقلآ وضعیت برای تان قابل تحلیل است و تو فعال جامعه مدنی که نا فرمانی مدنی وظیفه پیشه کردی ، چگونه با چشم باز و وجدان راحت خدا را بانه می تراشی ؟ کارگران محتاج بکاروطن خوب می دانند ، بیکاری حاصل مناسبات نا مناسب است و بر می گردد به ساختار نظام موجود در جامعه ما و هر گونه خواست حتا درحد صنفی هم برای دولت کنونی فساد ملی غیر قابل تحمل است ، ادعا صرف نیست. توضیع این معادله با رشد مداوم انباشت سرمایه ، مدام جمعیت هرچه بیشتری به صف طبقه کارگر رانده میشوند و به بردگی مزدی کشانده میشوند ویومل بتر   شدن به نا امیدی های روزمره بیکاری بر روزگار کارگران فزونی می یابد    باحرمت فراوان  حمید کارگر 28 - 09 - 2016

چرا تنها از حکمتیار با این همه اکراه در سرخط اخبار حرف زده می‌‌شود؟نگاشته یی از فهیم «رسا»کابل در پیش‌گاه یکی از جلادان خود«چرا تنها از حکمتیار با این همه اکراه در سرخط اخبار حرف زده می‌‌شود؟ چرا نویسندگان محترم سرخط اخبار کابل از آنانی که همانند حکمتیار راکت‌باری و خون‌افشانی کردند، با اکراه حرفی نمی‌‌زنند؟ خوب، منطق سرخط اخبار با قدرت، با آن که پول و کرسی دولت دارد، مرتبط است؛ با قومیت و کینه‌ورزی‌های تباری مرتبط است. اگر راکتی از غرب کابل فیر شد، عین عدالت و دفاع از مردم خود بوده است، ولی اگر از کوه تلویزیون فیر شد، جنایت بوده است. اگر ملیشه‌های چهارآسیابی به مردم تجاوز کرده‌اند و افراد بی‌گناه را کشتند، جنایت بوده است ولی اگر ملیشه‌های غرب و شرق و مرکز چنین کاری کرده‌اند، در برابر آن در سایت‌ها و روزنامه‌ها و صفحات فیس‌بوک سکوت مطلق است. چرا؟ چون، ما-مردم عادی و تحصیلکرده جامعه- با یکی از این جناح‌‌‌ها ارتباط قومی‌، مذهبی و   سیاسی داریم.»         حمید کارگر


امیرائتلاف‌شکن، به ائتلاف هشتمی وفادار خواهد ماند؟هفت ائتلاف ناکام در تاریخ مبارزات حکمتیار رقم خورده است

از برگه نورالله براتی                                                                                                                  ۱-ایتلاف گلبدین با حفیظ الله امین: با وجودی که حفیظ الله امین در ظاهر دشمن سرسخت اخوانی ها بود و انها را “اخوان شیاطین” مینامید و در زندان پلچرخی کابل هزارها مجاهد و غیر مجاهد به شمول اعضای باند گلبدین را بندی و به قتل رسانیده بود ، به دستور غیر مستقیم سی آی ای در زمان قدرت حفیظ الله امین با وی برای شریک شدن به قدرت در کابل مذاکره نمود که این امر منجر به سقوط امین شد. زیرا روسها دریافتند که با رسیدن گلبدین به قدرت زمینه اشغال افغانستان توسط پاکستان و متحدین غربی ان مساعد میشود. و برای یک ترور دسته جمعی چپی ها و فامیلهایشان در تمام افغانستان پلان بود . مسله ایتلاف حکمتیار با “امین” بارها توسط رفقای خلقی امین مانند “گلابزوی” و “وطنجار” و “اسدالله سروری” با ارایه اسناد ذکر شد. بناء گفته میتوانیم که امین و گلبدین یکی از عوامل آمدن شوروی به افغانستان بودند .۲-ائتلاف گلبدین با شهنواز تنی: شهنواز تنی وزیر دفاع خلقی که مشهور به ضدیت با مجاهدین بود و محاربات زیادی را به ضد مجاهدین انجام داد بالاخره با گلبدین متحد و برضد حکومت نجیب الله کودتا کرد که اینبار هم حکمتیار کار خود را کرد و تنی در کودتا شکست خورد و نزد حکمتیار و ای اس ای پناه برد.۳-ائتلاف حکمتیار با حزب دموکراتیک خلق افغانستان: در ماه های اخیر سقوط دولت داکتر نجیب الله گلبدین با مطرح ساختن مسله پشتونوالی با جناح خلق حزب دموکراتیک که در راس ان “اسلم وطنجار” وسایر رفقای خلقی اش بودند ایتلاف کرد و تقریبا اضافه از هشتاد فیصد کابل را تسلیم گرفت. این ایتلاف هم نفعی برای جناح خلق نداشت زیرا این ایتلاف به شکست مواجه شد و گلبدین با دل داغ بالاخره از کابل مجبور به عقب نشینی شد و انتقام این شکست را با انداخت اضافه از یکهزار راکت در روز میگرفت.۴-ایتلاف حمکتیار با جنرال دوستم و حزب وحدت: یگانه انتقاد اصلی گلبدین حکمتیار بالای حکومت برهان الدین ربانی موجودیت ملیشه های دوستم در کابل بود. مردم کابل بیاد دارند که اقای حکمتیار از طریق رادیوها بارها موجودیت ملیشه های دوستم را علت اصلی جنگ در کابل قلمداد میکرد. زمانکه اقای حکمتیار درک کرد که به تنهایی کاری را از پیش برده نمیتواند با کمال تعجب مردم افغانستان با دشمن دیرینه یعنی جنرال دوستم ایتلاف کرد وی را برادر خواند! و همچنان موجودیت اقای حکمتیار در این ایتلاف باعث شد 'اﺗﻴﻼﻑ ﻣﺰاﺭﻱ (ﺑﺎﻫﺪاﻳﺖ ﺧﻠﻴﻠﻲ) (ﮔﻠﺒﺪﻳﻦ ﺣﻜﻤﺘﻴﺎﺭ)ﻛﻪ اﻋﺎﺯﺑﺤﺮاﻥ ﺩﺭﻭﻧﻲ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﺰاﺭﻩ ﮔﺮﺩید.که “شورای هماهنگی” به شکست کلی سردچار شود و اقای حکمتیار سرکنده و پای کنده از چوبه دار طالبان به طرف لغمان و سروبی فرار کند.۵-ائتلاف با حکومت ربانی: در اواخر حکومت برهان الدین ربانی اقای حکمتیار که سرسخت ترین حریف و دشمن این دولت حساب میشد با حکومت مذاکره کرد و بالاخره به کابل امد و به مقام صدارت در شهری که بدست خودش ویران شده بود تکیه زد ولی رسیدن قدمش در کابل باعث ان شد که ان دولت در ظرف حدود سه ماه بدست طالبان سقوط بکند.۶-ائتلاف باالقاعده و طالبان: اقای حکمتیار طالبان را دست نشاندهنده خارجیان میخواند و از اینکه طالبان توسط پاکستان جایگزین باند ایشان شده اند سخت گله مند بود و طالبان را سخت انتقاد میکرد و حتی این افتخار را میکرد که در زمان رسیدن طالبان در کابل این ایشان بودند که شدید ترین جنگ را با طالبان کردند و مثال از سرکاتب قومندان باند گلبدین در قندهار میزد که برعکس ملانقیب الله قومندان باند جمعیت که خود را تسلیم طالبان کرد و نزدیک بود زیر تانک طالبان شود. در اوایل حکومت کرزی گلبدین اعلان کرد که باطالبان ایتلاف کرده است ولی در چهارچوکات باند به فعالیت های خود ادامه خواهد داد. این ایتلاف هم بجز از ناکامی چیز دیگر به طالبان تا به امروز به ارمغان نیاورده است و به همین علت طالبان ، باند گلبدین را در جریان مذاکرات قطر قرار ندادند.۷-ائتلاف با حکومت کرزی: باند گلبدین با سیاست های … که دارد در ظاهر بادولت کرزی مخالفت میکند ولی در اصل از مدتها در بدنه این دولت در مقام های بلند دولتی بوده است که سران باند در دولت به همگان معلوم است. نتیجه این ایتلاف دولت کرزی را به فاسدترین, ناکامترین, قرضدارترین و ناکارامدترین دولت در سطع دولت های جهان قرار داده است.